320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 248

صفحه 248

بخشم ، آن گاه خود را به او ( عضدالدوله ) معرفی کن و آن چه را بخواهی ، برآورده خواهد کرد ) .

عمران شاهین ، از خواب بیدار شد و منتظر فردا شد ، فردای آن روز فرا رسید ، همان گونه که امیرمؤ منان علی ( ع ) در عالم خواب به او فرموده بود ، بی کم و کاست ، واقع گردید ، عضدالدوله وارد حرم شد و به نماز و زیارت پرداخت ، و خدا را به محمد و آلش قسم داد که او را بر عمران شاهین ، مسلط کند و . . .

عمران نزد او رفت و گفت : اگر کسی عمران را به تو معرفی کند ، چه جایزه ای به او خواهی داد ؟

عضدالدوله گفت : اگر او از من بخواهد که عمران را عفو کنم ، حتما عفو می کنم .

عمران شاهین ( که تا آن وقت ناشناس بود ) خود را معرفی نمود و گفت : ( من عمران شاهین ) هستم .

عضدالدوله گفت : چه کسی تو را واداشت که خودت را ( با این که فراری بودی ) به من معرفی نمایی ؟

عمران گفت : این مولای ما ( امیرمؤ منان علی علیه السلام ) در عالم خواب به من فرمود : فردا ( فنا خسرو ) به این جا می آید . . .

عضدالدوله به عمران گفت : تو را به حق علی ( ع ) سوگند ، به تو فرمود : ( فنا خسرو ) به این جا می آید ؟

عمران گفت : آری به حق علی ( ع ) سوگند

.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه