320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 257

صفحه 257

295 - مسلمان شدن مرد نصرانی

از شیخ حسن ابن حسین ابن طحال المقدادی نقل است از پدرش از جدش ( گویا جد او کلیددار حرم علوی بوده است ) که گفت : شخصی خوش قیافه و خوش لباس نزد من آمد و دو دینار به من داد و از من تقاضا کرد که شب مرا در حرم بگذار و درب را ببند .

آن پول را گرفتم و او را در حرم گذارده

درب را بستم ، چون به خواب رفتم امیرالمؤ منین ( ع ) را در خواب دیدم که به من فرمود : این نصرانی را از حرم من بیرون کن .

پس وقتی از خواب بلند شدم طنابی با خود برداشته و انداختم برگردن آن مرد نصرانی و به او گفتم : از حرم حضرت امیر ( ع ) تو با من به دو دینار خدعه کردی و حال اینکه تو نصرانی هستی . آن مرد گفت : من نصرانی نیستم . گفتم : بله تو نصرانی هستی ، همانا امیرالمؤ منین را در خواب دیدم که دستور فرمود ترا از حرم بیرون کنم که نصرانی هستی . در این هنگام ( از برکات انوار ضریح مطهر شاه ولایت علی بن ابیطالب ( ع ) نور اسلام در قلب آن نصرانی تابش کرد ) آن مرد نصرانی به کلید دار گفت : دست خود را بگشا تا بر دست تو مسلمان شوم .

اشهد ان لااله الاالله و ان محمدا رسول الله ( ص ) و ان علیا ولی الله .

آن گاه گفت : به خدا قسم احدی در خروج من از شام آگاه نبود و احدی از اهل عراق و اسلام مرا نمی شناخت و اسلام او نیکو شد . ( 341 )

296 - لاشه مردار و جیفه دنیا

جناب مولوی نقل کرده اند از آقا سید رضا موسوی قندهاری که سیدی فاضل و متقی بود ، فرمود : سلطان محمد ، دایی ایشان شغلش خیاطی و تهی دست و پریشان حال بود .

روزی از او بشاش و خندان یافتم ، پرسیدم : چطور است امروز شما را شاد می بینم ؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه