320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 26

صفحه 26

چون خطبه را به پایان رساند ، مردم مضطرب شدند و سخنان گوناگونی در مورد آن جناب گفتند : بعضی از آنها را ، خداوند ایمان و یقین افزود و بعضی را کفر و طغیان . عمار گفت : ابر ، ما را در هوا به پرواز در آورد تا این که پس از مدت اندکی بر شهر بزرگی مشرف شدیم ، شهر بزرگی که اطراف آن را درختان و رودخانه ها احاطه کرده بود . ابر در آن جا پایین آمد و ما ( خودمان را ) در شهر بزرگی یافتیم که مردم آن به زبان غیر عربی سخن می گفتند . پس اطراف امیرالمؤ منین ( ع ) جمع شدند و به او پناه آوردند . حضرت آنان را پند داد و به زبان و لغت خود آنان اندرزشان داد . سپس فرمود : ای عمار سوار شو . آن چه فرمود ، اطاعت کردم و به مسجد جامع کوفه رسیدیم . سپس فرمود :

ای عمار آیا شهری را که در آن بودی می شناسی ؟ گفتم : خدا و رسولش و ولی او داناترند . فرمود : ما در جزیره هفتم چین بودیم . همان طور که دیدی ، خطبه خواندم . همانا خداوند و رسولش را به سوی همه مردم فرستاد و بر پیامبر است که مردم را دعوت کند و مؤ منان آن ها را به صراط مستقیم راهنمایی نماید . به خاطر آن ( نعمتی ) که تو را به آن سزاور نمودم ، شکرگزاری کن و از نااهلان پنهان دار . به راستی که برای خداوند ، در میان خلقش الطاف پنهانی دارد که آن را جز او و پیامبر برگزیده اش کس دیگری نمی داند .

بعضی گفتند : ای امیرالمؤ منین ، خداوند به تو این قدرت آشکار را عطا کرده است ؛ با این حال ، چرا برای جنگ با معاویه مردم را به قیام وا می داری ؟

فرمود : خداوند آنها را در اثر جهاد با کفار و منافقین و ناکثین و قاسطین و مارقین به بندگی فراخوانده . به خدا قسم اگر بخواهم ، این دست کوتاهم را در این سرزمین پهناور شما دراز می کنم و با آن در شام بر سینه معاویه می کوبم و از ریشش خواهم کند . پس دستش را دراز کرد و برگرداند و در آن موهای زیادی بود . مردم تعجب کردند ، ولی بعد از این واقعه ، خبر رسید که معاویه در همان روز که امیرالمؤ منین ( ع ) دست دراز کرده بود ، از تختش افتاده و غش کرده

و سپس به هوش آمده در حالی که مقداری از موهای شارب و ریشش کنده شده است . ( 19 )

19 - گواهی جنیان بر وصایت علی ( ع )

جعفر بن عبدالحمید نقل می کند : در جایی جمع بودیم ، شخصی گفت : علی ( ع ) وصی رسول خدا ( ص ) بود . دیگران گفتند : این گونه نیست . آمدیم پیش ابوحمزه ثمالی و جریان را به او گفتیم ، ابوحمزه خشمگین شد و گفت : علاوه بر انسانها ، اجنه نیز بر جانشینی او گواهی داده اند .

ابو خیثمه تمیمی به من گفت : زمانی که قضیه حکمیت بین معاویه و علی ( ع ) اتفاق افتاد ، با خودم گفتم ، نه با علی همراهی می کنم و نه علیه او کاری انجام می دهم . بالاخره به روم رفتیم . وقتی که در ساحل رود میافارقین ( 20 ) عبور می کردم ، صدایی از پشت سرم شنیدم که می گفت :

یا ایها الساری بشط فارق

مفارق للحق دین الخالق

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه