320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 261

صفحه 261

عرض کردم : نمی گذرم

تا سه مرتبه تکرار نمود من قبول نکردم .

در این هنگام از خواب بیدار شدم . داستان خواب را برای زایرین شرح دادم و همه گفتند : خوب است فرمان مولا را اطاعت کنی سه روز متوالی من شکایت می کردم و شامگاه همان خواب را می دیدم که حضرت می فرمود : از او به واسطه خاطر ما بگذر .

شب سوم فرمود : من مایلم از او بگذری تا پاداش یک کار خوبی که آن مرد کرده داده باشم .

پرسیدم : چه کار کرده ؟

فرمود : در فلان تاریخ با عده ای به طرف بغداد می رفت عبورشان از محلی افتاد که قبه مرا مشاهده کردند ، در میان این عده تا چشم او به دور نمای بارگاه من افتاد تواضع نموده از اسب پیاده شد ، اینک می خواهم جبران این کارش را بکنم او از دوستان ما خواهد شد در ضمن برای تو پاداشی در قیامت ضمانت می کنم .

از خواب بیدار شدم فردا صبح او را دیدم گفت : به آقایت شکایت کردی ، جوابت را نداد ؟

گفتم : مولایم ، جواب داد ولی فرمود : به واسطه یک کار خوبی که انجام داده ای من از تو بگذرم ، آن کار این بود که تو با عده ای از دهکده سموات به طرف بغداد می رفتی ، همین که چشمت به قبه منوره علی ( ع ) افتاد از اسب پیاده شدی و مقدار زیادی از نظر احترام و تواضع پیاده راه پیمودی تا محلی که قبله را دیگر نمی دیدی در ضمن آن جناب اجداد تو را به این

نام و نشان یک به یک به من فرمود .

تحصیل دار پیش آمد که دست و پای مرا ببوسد ، گفت : به خدا هر چه فرموده درست است از من عذر خواست و به میمنت این سعادت که او را نصیب شده بود هزار دینار بین زوار تقسیم نموده ، آن ها را ضیافت شایانی کرد . ( 346 )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه