320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 263

صفحه 263

قاسم بن عناد عزالدین کاظمی ، عالم جلیل القدر و صاحب کرامات بود و آثاری چون ( شرح استبصار ) و ( اقوال الفقها ) از وی به یادگار مانده است .

فرزند فاضلش - شیخ ابراهیم - در ظهر کتاب ( مزار ) مرحوم والدش نقل نموده که پدرم اظهار داشت : پدرم در مجاورت نجف اشرف اقامت فرمود و در کیفیت این مجاورت به من گفت : بدهکاری زیادی داشتم و از ادای دیون و قرض ها عاجز مانده و هیچ گونه وسیله زندگی و اسباب تامین معاش نداشتم ، ناچار قصد آن نمودم که به دیار عجم کوچ کنم ، شب آخر عازم نجف اشرف گشتم که هم حضرت امیرالمؤ منین ( ع ) را زیارت نموده و نیز از محضرشان وداع نمایم ، پس به حرم مشرف شده و زیارت وداع نمودم

و با قلبی محزون با دیده ای گریان و حالتی منقلب در کناری ایستادم ، آن گاه به امام خطاب نموده و عرضه داشتم :

ای مولای من ، از فشار مشکلات زندگی ناچار شده ام که به دیار عجم کوچ کنم و در این سفر ناگزیرم با برخی حاکمان و وزیران و کارگزاران ملاقات کنم و شرح این مهاجرت را به آنان بگویم و اگر زبان قال آنان با من سخن نگوید ، لسان حالشان این است که ای شیخ دست از دامن مولای خود برداشتی و به دیگران پناه آوردی ، در صورتی که اهل عالم محتاج آن مقامند . پس از زیارت آن حضرت با او وداع کرده و در بستر خواب قرار گرفتم ، در عالم خواب مردی را مشاهده کردم که نامش حاج علی بود و همیشه نسبت به من لطف داشت و احترام می کرد ، اما دیدم این بار با حالتی پرخاش گونه و عصبانی مرا مورد خطاب قرار داد و عتاب گونه گفت : ای حاجی تو که با من چنین نبودی ، چرا که این همه کم لطفی می کنی ، چه گناهی از من صادر شده ؟ در همین حال سروشی از مناره صحن مطهر شنیدم که ندا می دهد : ای غافل این مکان ، جایی است که حاکمان و نامداران آستانه آن را می بوسند و تو قصد داری این جا را ترک گویی .

پس از خواب بیدار شدم ، تصمیم گرفتم که مجاورت این مکان مقدس را ترک نگویم ، توکل به خدا نموده و خانواده را به نجف اشرف فرا خواندم ،

سالی نگذشت که قرض هایم ادا گردید و زندگیم رو به رونق گذاشت .

مؤ لف ( ریاض العلما ) گفته است : این جانب در نجف اشرف به خدمت عالم مزبور رسیده ام ، از سیمایش نور معنویت و ایمان ساطع بود و رخسارش آیه شریفه سیما هم فی وجوههم من اثر السجود ( 349 ) را در اذهان تداعی می کرد . ( 350 )

302 - شاهد علی ( ع ) است

شخصی مبلغی را از فردی به عنوان قرض گرفت و امیرمؤ منان ( ع ) را شاهد قرار داد . سه سال از این ماجرا گذشت و آن پول را به صاحبش برنگردانید . شبی یکی از آشنایانش او را در عالم رؤ یا مشاهده کرد که از دار دنیا رفته و طبق سنت متداول در صدد آن هستند تا جنازه اش را در جوار مرقد حضرت علی ( ع ) ببرند ، اما خود آن حضرت مانع ورود جنازه به حرم شدند و فرمودند : کسی بر وی نماز نخواند .

شخص خواب بین می گوید : من جلو رفتم ، عرض کردم : یا مولای پرهیزگاران ! صاحب این جسد از دوستان شماست .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه