320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 270

صفحه 270

310- نورافشانی ضریح حضرت امیر ( ع ) و باز شدن دروازه نجف

جناب شیخ محمد حسین فرمود : شبی دو ساعت از شب گذشته به قصد خرید ترشی از خانه بیرون آمدم و دکان ترشی نزدیک دروازه شهر بود ( سابقا شهر نجف اشرف حصار و دروازه داشته و دروازه آن متصل به بازار بزرگ و بازار بزرگ متصل به درب صحن مقدس و درب صحن محاذی ایوان طلا و درب رواق بوده است به طوری که اگر تمام درها باز بود ، شخص از دروازه ، ضریح مطهر را می دید ) و شیخ مزبور هنگام عبور می شنود عده ای پشت دروازده در را می کوبند و می گویند : ( یا علی ! انت فک الباب ، یعنی یا علی ! خودت در را باز کن ) . و مامورین به آنها اعتنایی نمی کنند ، چون اول شب که در را می بستند تا صبح باز کردنش ممنوع بود

.

آقای شیخ می رود ترشی می خرد و برمی گردد چون به دروازه می رسد ، این دفعه عده زواری که پشت در بودند شدیدتر ناله کرده و عرض می کنند : یا علی ! در را باز کن و پاها را سخت به زمین می کوبند . آقای شیخ پشت خود را به دیوار می زند که از طرف راست چشمش به سمت مرقد مبارک و از طرف چپ دروازه را می بیند ، ناگاه می بیند از طرف قبر مبارک ، نوری به اندازه نارنج آبی رنگ خارج شد و دارای دو حرکت بود ، یکی به دور خود و دیگری رو به صحن و بازار بزرگ و باکمال آرامی می آید . آقای شیخ نیز کاملا چشم به آن دوخته است با نهایت آرامش از جلو روی شیخ می گذرد و به دروازه می خورد ناگاه در و چهارچوب آن از دیوار کنده می شود و به زمین می افتد .

عرب ها با نهایت مسرت و بهجت ، به شهر وارد می شوند . و هنوز بعضی از رجال علم که مرحوم محمد حسین را دیده و این مطالب را بلاواسطه از او شنیده اند ، در قید حیاتند .

311- شفاعت علی ( ع ) از غاصب

در بحرین مردی بود که گاوی داشت و زندگی او با شیر این گاو می گذشت ، تا این که رییس انتظامات شهر ، یعنی کلانتر محل ، آن گاو را به زور از او گرفت ( معلوم است که وقتی تنها راه درآمد شخصی ضبط شود چه حالتی خواهد داشت ) او به حاکم شهر مراجعه کرد ( و چون نتیجه

نگرفت به نجف اشرف رفت ) و به حضرت امیر ( ع ) پناه برد ( شاید از خستگی راه ) به خواب رفت ، در خواب حضرت را دید به او فرمود : به خاطر من از آن مرد غاصب بگذر و او را ببخش ، آن مرد عرض کرد : چرا از او بگذرم ؟ !

حضرت فرمود : او هر سال به عزاداران حسین خدمت می کند و این کار را همیشه انجام می دهد ، مرد بحرینی عرض کرد : از او گذشتم ، آن گاه از خواب بیدار شد .

به بحرین آمد همین که به بندر رسید ، دید که آن غاصب جهت دیدار او آمد و همراه خود گاو و بهای شیر مصرف شده را برگرداند و علت کار خود را چنین بیان نمود در خواب امیرالمؤ منین ( ع ) را دیدم که به من فرمود : چرا به فلان شخص ستم کردی ؟ برو نزد او و حلالیت بخواه .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه