320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 273

صفحه 273

رحم او بود . همه بستگان این بچه را از آن من می دانند و این زن هم تا امروز حکم خواهر مرا داشته است . ( 365 )

315- مدح علی ( ع )

مرحوم حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی ( ره ) چنین نقل کرده است :

مرحوم پدرم - رحمه الله علیه - نقل می فرمودند : درویشی می گفت من کوچک ابدال درویشی بودم و به جز من چند درویش دیگر در تحت تربیت او بودند . هر روز یک نفر از ما برای پرسه زدن به بازار می رفت و به محض آن که به قدر خرج خانقاه تحصیل می شد ، بازمی گشت . بیشتر اوقات مدح حضرت امیرالمؤ منین ( ع ) و ائمه معصومین - علیهم السلام - را می خواندیم ، تا این که دست جمعی به عراق مسافرتی کردیم و وارد بغداد شدیم . آن روز نوبت پرسه زدن با من بود که از همه هم جوان تر بودم . مرشد مرا خواست و گفت : پسر ! اینجا بغداد است و همه مردم آن اهل تسنن می باشند . حال که باید بروی مواظب باش که مدح علی ( ع ) را نخوانی . چون ممکن است خوش آیند بعضی از عوام اهل سنت نباشد . در عوض غزل از سعدی و حافظ بخوان .

گفتم : اطاعت می کنم و رفتم . ولی وقتی وارد بازار شدم ، هر چه به حافظه ام فشار آوردم جز مدح مولا ( ع ) همه اشعار از خاطرم محو شده بود و چون می بایستی پرسه بزنم و خرج خانقاه را تامین کنم ،

اضطرارا شروع کردم به خواندن مدح مولا ( ع ) . بازار بغداد طویل است . پس از چند قدم شخصی درشت اندام ، که ظاهرش پیدا بود فرد باشخصیتی است ، از روی مسندی که نشسته بود برخاست و نزد من آمد و پولی در کشکول من انداخت . کسبه بازار هم ظاهرا به تبعیت او از دکان های خود بیرون آمدند و نیازی به کشکول انداختند . آن شخص دستور داد گماشتگان او ، چهارپایه ای را که رویش نشسته بود ، دورتر از محل اول ( سر راه من ) گذاشتند . مجددا که به او رسیدم ، از جای برخاست و سکه ای در کشکول انداختند . این عمل مکررا انجام شد تا آن که بازار بغداد را طی کردم ، در حالی که کشکول من از سکه پر شده بود . همین که بازار بغداد به انتها رسید ، شخص مزبور نزد من آمد و دست مرا گرفت و به طرف پشت بازار کشید و به گماشتگان خود امر کرد که نزدیک نشوند . یقین کردم که می خواهد پول را از من بگیرد و شاید خود مرا هم در شط بیندازد . قدرت دفاع نداشتم ، لذا تسلیم شدم و دنبالش رفتم . قدری که دور شدیم ، در خلوت از من پرسید : پسر ! می دانی اینجا کجاست ؟ گفتم : اینجا بغداد است . گفت : می دانی که دوستداران علی ( ع ) در اینجا بسیار اندک اند ؟ گفتم : بلی می دانم . گفت : پس چرا مدح علی ( ع ) را

می خوانی ؟ گفتم : مرشدم نیز به من توصیه کرده بود که فقط غزل حافظ و سعدی را بخوانم ، ولی به بازار که رسیدم ، هر چه غزل به یاد داشتم از خاطرم محو شد . اجبارا مداحی شاه مردان را شروع کردم .

گفت : پس بدان که من نیز سنی هستم ، ولی سال گذشته قضیه ای برای من اتفاق افتاد . مادیانی دارم که بسیار مورد علاقه من است و هر روز صبح خودم به لب شط می آورم و آبش می دهم . روزی در ایام عید ، مادیان را بر لب شط آوردم . داخل شط شد ، قدری که جلو رفت ، ناگاه موجی آمد و مادیان را ربود و به داخل شط برد ، به طوری که از چشم من پنهان شد . من از شدت علاقه به مادیان با جریان آب به طول شط می دویدم و خلیفه اول را صدا می کردم و از او استعانت می طلبیدم ، نتیجه نگرفتم . به دومی متوسل شدم ، باز نتیجه نگرفتم . به سومی متوسل شدم ، این بار هم نتیجه نگرفتم . اضطرارا فریاد کردم : یا امام علی ! یا امام علی ! . . . چند مرتبه که تکرار کردم ، ناگاه از دور دیدم شخصی از میان آب سر بیرون آورد و در حالی که افسار مادیان در دست او بود ، از شط خارج شد و به سوی من آمد . پیش خود گفتم : او یا ملک است یا جن ، و الا اگر بشر باشد وسط شط و زیر

آب چه می کند ؟ تا این که به هم رسیدیم . گفت : مادیان خود را بگیر . عرض کردم : شما ملک هستید یا جن ؟ فرمود : ای کورباطن ! که را صدا کردی ؟ گفتم امام علی ( ع ) را . فرمود : من امام علی هستم . بعد فرمود : تو به ما ایمان نمی آوردی ، ولی هر جا دوستان مرا دیدی ، به آن ها محبت کن . آن گاه آن شخص پس از نقل سرگذشت دست در جیب کرد و چند سکه طلا به من داد و گفت : این برای اطاعت از امر حضرت امام علی ( ع ) است ، ولی از حالا به بعد در بغداد مدح مخوان که ممکن است برای تو اسباب زحمت شود . بله ، حضرت به آن شخص فرمودند : ( ای کور باطن ! تو به ما ایمان نمی آوری ) . اشاره به آن است که ولایت حضرت اکتسابی نیست ، بلکه اعطایی است ، همانند بینایی چشم ، اگر کسی کور به دنیا آمد ، نباید او را سرزنش کرد .

در کتاب ( بشاره المصطفی ) از عقبه بن عامر نقل شده که گفت : از رسول خدا ( ص ) شنیدم که به علی ( ع ) فرمود : هیچ کس را در مورد محبت خودت نباید ملامت کنی ، زیرا محبت تو مخزون تحت عرش است . چنین نیست که هر کس بخواهد ، بتواند به آن دست یابد . این محبت ، از آسمان و به اندازه نازل می گردد و در

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه