320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 41

صفحه 41

گفتند : یا امیرالمؤ منین ، ماری بسیار بزرگ داخل مسجد شده که ما از آن هراسانیم و می خواهیم آن را به قتل برسانیم .

حضرت فرمود : احدی از شما به آن نزدیک نشود و راه را برای او باز کنید که او فرستاده ای است و برای حاجتی آمده .

راه را برایش گشودند او نیز از میان صف

ها گذشت و از منبر بالا رفت ، دهانش را بر گوش امیرالمؤ منین ( ع ) نهاد و در گوش آن حضرت صدایی کرد و امیرالمؤ منین ( ع ) گردن خود را کشیده و سرش را تکان می داد . سپس امیرالمؤ منین ( ع ) مانند صدای او صدایی برآورد و مار از منبر به پایین آمد و در میان جمعیت فرو رفت . مردم هر چه توجه کردند ، دیگر او را ندیدند . عرض کردند : یا امیرالمؤ منین ، این مار بزرگ که بود ؟

حضرت فرمود : این ، درجان بن مالک ، جانشین من در میان جن های مسلمان است ، آنها در موضوعاتی اختلاف کرده بودند؛ لذا او را به نزد من فرستادند و او نزد من آمد و از مسایلی پرسش نمود و من جواب مسایلش را دادم ، سپس بازگشت . ( 46 )

41 - گفت و گوی علی ( ع ) با افعی

علی ( ع ) بر منبر جامع کوفه بودند ، ناگاه مردی برای وضو گرفتن از جا بلند شد .

آن شخص از مسجد بیرون رفت به سوی رحبه تا وضو بگیرد ، ناگاه مار بزرگی مانع او شد .

پس از مقابل آن مار فرار کرد و به خدمت علی ( ع ) آمد و قضیه را به آن حضرت نقل کرد . علی ( ع ) بلند شد و تشریف آورد نزدیک آن سوراخی که افعی در آن بود .

شمشیر مبارک را بر در سوراخ گذاشت و فرمود : افعی از این جا خارج شو . طولی نکشید که آن مار بیرون آمد و با آن حضرت صحبت کرد ، علی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه