320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 44

صفحه 44

در این هنگام آن حضرت کلماتی به صورت پنهانی فرمود ، ناگاه پرنده ای به سوی زمین پایین آمد و بر دست علی ( ع ) نشست . آن حضرت دست مبارکش را بر پشت او کشید و فرمود : سخن بگو به اذن خدا منم علی بن ابیطالب . آنگاه خداوند قوه نطقی به او عطا فرمود تا آن که به زبان عربی آشکارا گفت : السلام علیک یا امیرالمؤ منین و رحمه الله و برکاته .

حضرت جواب سلام او را داد و فرمود : بگو که از کجا آب و دانه می خوری در این صحرای

خشک که هیچ سبزی نمی روید و آبی نیست ؟

گفت : ای مولای من زمانی که گرسنه شوم ولایت شما اهل بیت را به خاطر می آورم . پس سیر می گردم و زمانی که تشنه شوم از دشمنان شما ، بیزاری می جویم پس سیراب می شوم . علی ( ع ) فرمود : بارک الله فیک پس آن مرغ پرواز کرد . ( 51 )

46 - شهادت شتر

از سید مرتضی اعلی الله مقامه نقل است که عمار یاسر گفت : در حضور امیرالمؤ منین علی ( ع ) بودم ناگاه صدایی برخاست پس فرمود : ای عمار ذوالفقار مرا بیاور .

سپس فرمود : بیرون برو و این مرد را از ظلم کردن به زنش بازدار . عمار گفت : از مسجد خارج شدم ناگهان دیدم یک زن و یک مرد زمام زمام شتری را گرفته اند زن می گوید : مال من است .

عمار گفت : به آن مرد گفتم حضرت امیر ( ع ) می فرماید در حق این زن ظلم مکن .

جواب داد علی ( ع ) مشغول به شغل خود باشد و دستش را از خون مسلمانهایی که در بصره کشته است بشوید .

عمار رضی الله عنه گفت : برگشتم تا این که به مولای خود خبر دهم وقتی داخل مسجد شدم دیدم آن حضرت را که می آید و آثار غضب در صورتش ظاهر است ، به آن مرد فرمود : وای بر تو ، شتر این زن را بده .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه