320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 51

صفحه 51

امیرالمؤ منین ( ع ) از کوفه خارج شد و همین طور می رفت تا به غریین ( 59 ) رسید ، و از آن جا نیز گذشت ، و ما به دنبال او رفتیم تا به او رسیدیم و دیدیم که به پشت به روی زمین دراز کشید و بدن مبارکش روی زمین بود و هیچ زیراندازی نداشت .

قنبر عرض کرد : ای امیرالمؤ منین ( ع ) اجازه می دهی من لباسم را برای شما در روی زمین پهن کنم ؟

فرمود : نه آیا این جا مگر غیر از خاک و تربت مؤ من ، یا مزاحمت با مؤ من در نشیمنگاه اوست ؟

اصبغ می گوید : ای امیرالمؤ منین ! خاک مؤ من را می دانیم و می شناسیم که در این جا بوده و یا آن که بعدا خواهد بود ، لیکن معنای مزاحمت با مؤ من را در نشیمنگاهش نفهمیدیم .

حضرت فرمود : ای فرزند نباته ! اگر پرده از برابر چشم های شما کنار برود می بینید ارواح مؤ منین را در این ظهر ( در ظهر کوفه که وادی السلام است ) که حلقه وار به گرد خود نشسته و با یکدیگر به سخن و گفت و شنید مشغولند ، در این ظهر هر

مؤ من ، و در وادی برهوت ( 60 ) روح هر کافری است . ( 61 )

53 - گفت وگو با وصی موسی ( ع )

از عبایه اسدی روایت کرده که گفت : بر امیرالمؤ منین ( ع ) وارد شدم و مردی ژنده پوش نزد او بود ، و علی ( ع ) به او رو کرده با او سخن می گفت ، و چون آن مرد برخاست به علی ( ع ) گفتم : این کیست ؟ فرمود : این وصی موسی ( ع ) است . ( 62 )

54 - ملاقات راهب با امیرالمؤ منین ( ع ) در راه صفین

ابان از سلیم نقل می کند که گفت : با امیرالمؤ منین ( ع ) از صفین می آمدیم ، لشکر نزدیک صومعه یک راهب پیاده شدند . از صومعه پیرمرد سالخورده زیبا و خوش رو و خوش سیما و خوش چهره ای بیرون آمد در حالی که کتابی در دستش بود . نزد امیرالمؤ منین ( ع ) که رسید ( 63 ) با عنوان خلافت بر آن حضرت سلام کرد . ( گفت : السلام علیک یا خلیفه رسول الله ( ص ) ) .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه