320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 65

صفحه 65

علی ( ع ) که سوار استر بود ، استرش را به طرف قبله برگرداند و محلی را که نزدیک آن عبادتگاه بود نشان داد و به یاران خود فرمود : این مکان را بشکافید ، آنها همان مکان را با وسایلی که داشتند ، حفر کردند ، ناگهان سنگ بزرگی پیدا شد و عرض کردند : ای امیرمؤ منان در این جا سنگی پیدا

شده که کلنگ در آن اثر نمی کند ، همه یاران جمع شدند ، هرچه نیرو مصرف کردند ، نتوانستند کاری از پیش ببرند ، و آن سنگ همچنان استوار ، در زمین برقرار بود .

امیر مؤ منان علی ( ع ) خود وارد کار شد ، انگشتانش را زیر سنگ برد ، و آن را حرکت داد و سپس از جا کند و به چند متری انداخت ، ناگهان دیدند در زیر آن سنگ ، آب سفیدی پیدا شد ، کنار آن آمدند و از آن آشامیدند ، که بسیار گوارا و خنک و زلال بود ، سپس علی ( ع ) آن سنگ بزرگ را برداشت و به جای خود نهاد ، و دستور داد ، با خاک آن را بپوشانند و اثری از آن دیده نشود .

راهب در عبادتگاه خود ، همه این جریان را دید ، فریاد زد : ای مسافران بفرمایید و نزد من بیایید .

علی ( ع ) همراه یارانش نزد راهب رفتند ، حضرت علی ( ع ) در پیشاپیش یاران نزدیک راهب شد .

راهب به حضرت علی ( ع ) رو کرد و گفت : آیا تو پیامبر مرسل هستی ؟

فرمود : نه .

پرسید : آیا فرشته مقرب هستی ؟

فرمود : نه .

عرض کرد : ( پس تو کیستی ؟ ) .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه