320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 66

صفحه 66

علی ( ع ) فرمود : ( من وصی رسول خدا محمد بن عبدالله ( ص ) خاتم پیامبران هستم ) .

راهب گفت : دستت را بگشا ، تا برای خدا به دست تو ، اسلام را قبول کنم ، علی ( ع ) دستش را

گشود و فرمود : گواهی بده به یکتایی خدا و رسالت پیامبر اسلام ( ص ) .

راهب گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر ( ص ) داد و بعد عرض کرد : گواهی می دهم که تو وصی رسول خدا ( ص ) هستی ، و شایسته مردم بعد از رسول خدا ( ص ) به امر وصایت او می باشی .

سپس عرض کرد : این عبادتگاهی را که من در آن هستم فقط به منظور شناختن مردی بنا شده است که این سنگ بزرگ را از جا می کند ، و آب از زیر آن در می آورد ، قبل از من ، راهب های بسیار در این جا بودند ، و آن شخص را نیافتند ولی خداوند این موهبت را نصیب من کرد ، که شما را یافتم ، ما در یکی از کتاب های خود ، و از آثار علمای خویش ، یافته ایم که در این بیابان ، چشمه ای وجود دارد که سنگ بزرگی روی آن قرار دارد ، و به مکان آن ، کسی آگاه نیست . جز پیامبر مرسل یا وصی پیامبر ، و این که خداوند ( ولی الله ) دارد که مردم را به سوی حق دعوت می نماید و نشانه اش ، شناختن مکان این سنگ و قدرت او بر از جا کندن این سنگ می باشد ، و من وقتی دیدم ، تو این سنگ بزرگ را از جا کندی ، آن موضوع مهمی را که مدت ها در انتظارش بودم برایم تحقق یافت .

قطرات اشک از دیدگان امیر مؤ منان علی (

ع ) سرازیر شد و گفت :

حمد و سپاس خداوندی را که در کتاب هایش نام مرا ذکر نموده است ، سپس علی ( ع ) به یاران فرمود : جلو بیایید تا گفتار این راهب را بشنوید ، آن ها پیش آمدند و گفتار راهب را شنیدند ، و خدا را شکر و سپاس گفتند : سپس به سوی میدان جنگ صفین رهسپار شدند ، راهب نیز با آنها به راه افتاد ، و در جنگ صفین به شهادت رسید ، علی ( ع ) بر پیکر مقدس او نماز خواند و او را دفن کرد ، و برای او بسیار طلب آمرزش نمود . ( 80 )

71 - مسلمان شدن هرمزان

در زمان خلافت عمر ، اسیری را آوردند و اسلام را بر او عرضه کردند ولی او نپذیرفت ، عمر دستور داد او را بکشند . اسیر گفت : تشنه هستم مرا نکشید . ظرفی پر از آب برایش آوردند .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه