320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 69

صفحه 69

حضرت به

یونانی فرمود : تو قاصد منی به سوی درخت پس برگرد و به آن بگو : ای اجزای درخت خرما ! وصی محمد رسول الله تو را امر می کند که مجتمع شوی چنانکه قبلا بودی و به حالت اول خود برگردی ، یونانی فریاد برآورد و این سخن را گفت و آن اجزا مانند ذره های پراکنده در هوا بالا رفت ، و شروع کرد یک یک جمع شد تا شاخه ها و برگ ها و سرخوشه ها مصور شد و به هم پیوست و مجتمع شد و طول و عرض پیدا کرد ، و بیخش در جای خود قرار گرفت ، و ساقش بر آن جا گرفت ، و شاخه ها بر ساق ، و برگ ها بر شاخه ها سوار شد و خوشه ها در جای خود قرار گرفت ، و اول چون از فصل رطب ( : خرمای رسیده ) و بسر ( خرمای نیمرس ) و خلال ( : خرمای نارس و غوره ) دور بود خوشه هایش برهنه بود پس یونانی گفت : خواهش دیگرم این است که دوست می دارم که خوشه هایش خلال درآورد ، و آنها را از سبزی به زردی و قرمزی بگردانی ، و رطب شود و وقت چیدنش برسد تا تو بخوری و به من و حاضرین هم بخورانی ، فرمود : تو قاصد منی به سوی آن ، پس آن را به آنچه گفتی امر کن ، پس یونانی آنچه علی ( ع ) دستور داده بود به آن درخت گفت و خلال برآورد و بعد بسر شد ، و زرد شد

، و قرمز شد ، و رطب شد و خوشه هایش از رطب سنگین شد ، و یونانی گفت : خواهش دیگرم این است که دوست دارم خوشه هایش به من نزدیک شود ، یا دست من به قدری دراز شود که به آنها برسد ، و محبوبترین چیز نزد من آن است که یکی از خوشه ها به جانب من پایین آید ، و دست من به خوشه دیگری که پهلوی آن است دراز شود ، امیرالمؤ منین ( ع ) فرمود : آن دستی را که می خواهی به درخت برسد دراز کن و بگو : ای نزدیک کننده دور ، دست مرا به این خوشه نزدیک کن ، و آن دست دیگر را از این خوشه به من دور است برای من آسان فرما ، پس یونانی چنین کرد و این کلام را گفت ، و دست راستش دراز شد و به خوشه رسید ، و خوشه های دیگر پایین آمد و روی زمین ریخت ، و بیخ خوشه ها دراز شد ، سپس راوی ذکر کرده که یونانی مسلمان شد . ( 82 )

73 - غش کردن طبیب یونانی

مردی از یونانی ها که ادعای طبابت می کردند به آن حضرت گفت : زردی و صفره ای می بینم که به رنگ شما ظاهر شده ، و دو ساق باریکی می بینم که گمان نمی کنم شما را حمل کنند ، اما زردی رنگ پس دوای آن نزد من است ، و اما دو ساق پای باریک پس چاره ای برای بزرگ کردن آن نیست ، و راه کار این است که با خود مدارا کنی

و کمتر راه بروی ، و باری که به دوش یا به سینه می کشی را کمتر کنی ، و اما زردی رنگ پس دوایش نزد من است ، و آن این است ، و دوایی بیرون آورد ، حضرت فرمود : نفع این دوای زردی را ذکر کردی ، آیا برای زیاد شدن زردی و ضرر زدن به آن هم چیزی می شناسی ؟

گفت : آری یک دانه از این و به دوایی اشاره کرد ، و گفت : اگر کسی که رنگش زرد است آن را بخورد فورا می میرد ، علی ( ع ) فرمود : آن را به من بنما ، پس آن را به حضرت داد ، فرمود : مقدار و وزن این چقدر است ؟

گفت : به اندازه دو مثقال است ، و سم کشنده ای که مقدار یک حبه اش یک نفر را می کشد ، پس علی ( ع ) آن را گرفت و در دهان ریخت و عرق مختصری کرد ، و آن مرد شروع به لرزیدن کرد و با خود گفت : الان مرا به قتل علی بن ابی طالب می گیرند ، و می گویند : او را کشته است و کسی از من نمی پذیرد که بگویم : او خودش بر نفس خود جنایت کرد ، پس علی ( ع ) خندید و فرمود : ای یونانی سالم ترین وقت بدن من الآن است ، و آنچه تو گمان کردی سم کشنده است به من ضرری نرساند ، فرمود : پس چشمانت را بپوشان ، پوشاند ، فرمود : باز کن ، باز

کرد و به صورت علی ( ع ) نگاه کرد دید سرخ و سفید است ، و با قرمزی مخلوط شده ، و آن مرد چون او را دید لرزید ، حضرت خندید و فرمود : آن زردی که گمان می کردی در من است ، کجا است ؟

گفت : به خدا ! گویا تو آن نیستی که من قبلا دیدم ، آن وقت بسیار زرد بودی و اکنون گلگونی !

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه