320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 74

صفحه 74

حضرت را اجرا کردند .

وقتی که امام به فرات رسید ، دعا کرد و ضربه ای به آب زد ، آب یک ذراع پایین رفت ، اناری را از آب گرفتند و به حضرت دادند و گفتند : آب از پل ، بالا رفته و این انار را آورده است .

حضرت فرمود : ( این اناری است از انارهای بهشت . و میوه های بهشت را در این دنیا فقط پیامبر و وصی او باید بخورند نه کس دیگر . اگر این گونه نبود آن را بین شما تقسیم می کردم ) . ( 90 )

81- سلمان و تقاضای معجزه

سلمان گفت : ما همراه امیرالمؤ منین ( ع ) بودیم که به آن حضرت عرض کردم : ای سرور من ، دوست دارم چیزی از معجزات شما را ببینم .

فرمود : چه می خواهی ؟

سلمان گفت : می خواهم ناقه ثمود و معجزات دیگری را به من نشان دهید .

فرمود : چنین خواهم کرد . سپس به سرعت برخاسته ، داخل منزل شد و در حالی که بر اسب سیاهی سوار و بر دوشش قبایی سفید و بر سرش کلاه سفیدی بود و به جانب من بیرون آمد و بانگ زد : ای قنبر ، آن اسب را برای من بیاور . قنبر اسب سیاه دیگری را بیرون آورد . پس فرمود : ای اباعبدالله سوار شو . سلمان گفت : بر آن سوار شدم ؛ دو بال به پهلویش چسبیده بود . پس امام ( ع ) بر آن فریاد زد و در هوا اوج گرفت . به خدا سوگند ، من صدای بال های ملایک و

تسبیحشان را از زیر عرش می شنیدم . سپس از ساحل دریایی خروشان و مواج عبور کردیم . امام ( ع ) با گوشه چشم ، نگاه غضب آلودی به آن کرد و دریا آرام شد .

گفتم : ای سرور من ، دریا با نظر شما از غلیان افتاد .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه