320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 8

صفحه 8

6 - استوار نگاه داشتن دیوار

جمعی توطئه کردند که دیوار باغی را بر سر او و یارانش خراب کنند دیوار را کج کردند ، حضرت با دست چپش آن را نگه داشت و با دست راست با اصحاب غذا می خورد و چون فارغ شدند ، با دست چپ دیوار را راست و مستوی کرد . ( 6 )

7 - حجت خدا بر زمین و آسمان

مقداد بن اسود کندی روایت کرده ، است که : مولایم امیرالمؤ منین ( ع ) روزی به من فرمود : شمشیر مرا بیاور ، آوردم روی زانویش گذاشت و به جانب آسمان بالا رفت ، و من به او نگاه می کردم تا از چشمم پنهان شد ، و فرمود : جمعی از آسمانیان باهم نزاع و خصومت داشتند ، و من بالا رفتم و آنها را تطهیر کردم یعنی مفسدین را کشتم . گفتم : ای مولای من مگر کار آسمانی ها هم به دست شما است ؟ فرمود : ای پسر اسود من حجت خدا بر خلقش هستم ، چه از اهل آسمانهای او و چه از اهل زمینش . ( 7 )

8 - نیروی بدنی علی ( ع )

خالد بن ولید ، علی ( ع ) را در زمین های خود دید ، جسارتی به حضرت نمود ، علی ( ع ) از اسب پیاده شد و خالد را به سمت آسیای حارث بن کلده برد ، سپس میله آهنی سنگ آسیا را در آورد و آن را مانند حلقه ای بر گردن خالد انداخت ، در این حال یاران و اطرافیان خالد ترسیدند و خالد نیز شروع به قسم دادن علی نمود که مرا رها کن .

علی ( ع ) او را رها کرد و خالد در حالیکه میله آهنین مانند حلقه ای اطراف گردنش بود ، نزد ابوبکر رفت .

ابوبکر به آهنگران دستور داد که حلقه آهنین را از اطراف گردن او باز کنند ، آنها گفتند : میله آهنین فقط توسط آتش بریده می شود و خالد طاقت و توان آتش گداخته را ندارد

و می میرد . میله آهنین در گردن خالد بود و مردم با دیدن آن می خندیدند تا این که حضرت از سفر بازگشتند ، مردم شفاعت خالد را نمودند ، آن حضرت قبول کرده و حلقه آهنین را مثل خمیر قطعه قطعه کرد و بر زمین ریخت . ( 8 )

9 - تبدیل سنگ به طلا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه