320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 89

صفحه 89

حضرت فرمود : ( به نامی که رسول خدا ( ص ) تو را با آن خوانده برگرد و کنیه ات ابی سالم

باشد . و بعد از این تو را دستگیر می کنند و به دار می آویزند ) . همانطور هم شد . ( 104 )

92 - کیفیت شهادت میثم تمار

روزی علی ( ع ) به میثم تمار فرمود : تو پس از من دستگیر می شوی و به دار آویخته می گردی و با حربه ای واقع خواهی شد ، روز سوم خون از دهان و بینی تو جاری خواهد گردید ، چنان چه محاسنت را رنگین خواهد کرد اینک منتظر همان خضاب باش و تو را به در خانه عمرو بن حریث به دار می آویزند و تو دهمین نفری هستی که مصلوب می شوی و چوب دار تو از دیگران کوتاه تر و نزدیک تر به بیت تطهیر است . اینک بیا تا درخت خرمایی را که بر آن صلیب می شوی به تو نشان دهم ، علی ( ع ) درخت را به او نشان داد و او روزها می آمد و در زیر آن نماز می گذارد و می گفت : خدا به تو برکت دهد ای درخت خرما که برای تو آفریده شده ام و تو برای خاطر من آبیاری گردیده ای و پیوسته متفقد آن نخله بود تا هنگامی که قطع شد و وی از محل صلب خود با اطلاع گردید . میثم هرگاه عمرو بن حریث را می دید می گفت : من همسایه تو خواهم بود ، همسایگی را خوب مراعات کن ، عمرو که از قضیه بی خبر بود می گفت چنان می کنم می خواهی خانه ابن مسعود یا خانه ابن حکیم - که هر دو مجاور وی بودند

- خریداری نمایی .

میثم در سالی که به فیض شهادت نایل شد به حج بیت الله مشرف گردید . بر ام سلمه وارد شد پرسید : تو کیستی ؟ گفت : من میثمم . گفت : سوگند به خدا نیمه شبی از رسول خدا ( ص ) شنیدم از تو یاد می کرد و سفارش تو را به علی ( ع ) می نمود .

میثم پرسید : حسین ( ع ) کجاست ؟

گفت : در بستان خودش می باشد . گفت : آن جناب را از آمدن من اطلاع بده که می خواهم عرض سلام نمایم و ملاقات ما حضور حضرت پروردگار خواهد بود . ام سلمه عطری حاضر کرده و محاسن او را خوشبو ساخت و گفت : به زودی همین محاسن خون آلود خواهد شد ، میثم از آن جا به کوفه آمد ، عبیدالله فرمان داد او را دستگیر کنند چون وارد دارالکفر پسر زیاد شد گفتند : این مرد از همه کس موقعیتش نزد علی ( ع ) زیادتر بوده پسر زیاد تعجب کرد و گفت : وای بر شما همین مرد عجمی اهمیت بسزایی نزد علی ( ع ) داشته ؟ گفتند : آری ، پسر زیاد از او پرسید : پروردگار تو در کجاست ؟ پاسخ داد : در کمین ستمکاران است و تو یکی از آنهایی . پسر زیاد برآشفت و گفت : تو با آن که مردی عجمی هستی کارت به جایی رسیده که با من این گونه درشتی می نمایی بگو بدانم آقای تو در خصوص عملی که من با تو انجام می دهم چه فرموده

؟ گفت : آقای من فرموده : من دهمین نفری هستم که به دست تو به دار آویخته می شوم و دار من از همه کوتاه تر و جایگاه دار من نزدیک به بیت الطهاره است . ابن زیاد گفت : اکنون من خلاف فرموده او انجام خواهم داد . میثم گفت : چگونه ممکن است بر خلاف فرموده او رفتار کنی با آنکه آن حضرت آن چه فرموده از گفته رسول خدا ( ص ) بوده و او هم از جبرییل از خدای متعال استفاده می کرده . بنابراین چگونه می توانی با این وعده مخالفت نمایی و من می دانم در چه محلی از کوفه به دار آویخته می شوم و من نخستین آفریده ای هستم که در سرزمین اسلامی لجام زده می شوم .

ابن زیاد پس از استماع این سخن دستور داد او را حبس کرده و همراه او مختار بن ابی عبیده ثقفی را نیز محبوس داشت میثم در حبس به او خبر داد تو از حبس نجات پیدا خواهی کرد و خونخواهی حسین ( ع ) می کنی و این بدبخت را خواهی کشت .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه