320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 9

صفحه 9

شخص منافقی از مؤ منی مالی طلب داشت . امیرالمؤ منین ( ع ) برای او دعایی کرد تا او بتواند قرض خود را ادا کند ، سپس به او امر کرد سنگ یا کلوخی را از روی زمین بردارد ، آن شخص سنگ را برداشت و دید سنگ در دست حضرت تبدیل به طلا شده است ، علی ( ع ) طلا را به آن مرد داد آن مرد دین خویش را ادا کرد و صد هزار درهم نیز برایش باقی ماند . ( 9 )

10 - پنجاه درهم سود در برابر پنج درهم

روزی مقداد حضرت علی ( ع ) را دید و گفت : سه روز است که چیزی نخورده ام .

حضرت امیرالمؤ منین علی ( ع ) رفت و زره اش را به پانصد درهم فروخت و مقداری از آن پول را به مقداد داد و برگشت ، در راه شخصی را دید که شتری به دستش گرفته و از حضرت خواست تا آن را به صد درهم از او بخرد . علی ( ع ) شتر را خرید و در بین راه شخصی آمد و از حضرت خواست تا آن شتر را به صد و پنجاه درهم به او بفروشد .

علی ( ع ) شتر را فروخت و در آن حال ، حسن و حسین را صدا زد تا به دنبال آن شخص بروند .

رسول خدا ( ص ) صحنه را دید و فرمود :

( ای علی ! کسی که شتر را به تو فروخت ، جبرئیل و شخصی که شتر را از تو خرید میکاییل بود . پنجاه درهمی که از خرید و فروش شتر سود کردی

، در مقابل پنج درهمی بود که به مقداد دادی . ( من یتق الله یجعل له من امره یسرا . ) . ( 10 ) ( 11 )

11 - یا علی ، جبرئیل کجاست ؟

روایت شده که حضرت علی ( ع ) روزی بر منبر کوفه خطبه می خواند و در ضمن خطبه فرمود : ای مردم از من بپرسید ، قبل از اینکه مرا از دست بدهید . از راه های آسمان ها بپرسید که من به آنها داناتر از راه های زمین هستم . پس مردی از بین آن جماعت برخاست و گفت : یا امیرالمؤ منین ، جبرئیل الآن کجاست ؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه