320 داستان از معجزات و کرامات امیر المومنین علی علیه السلام صفحه 91

صفحه 91

حضرت فرمود : ( پس با من در بهشت خواهی بود ) .

( میثم ) به یکی از نزدیکانش می گفت :

مثل این که می بینم ابن زیاد مرا از تو می خواهد و تو می گویی او در مکه است . او می گوید : هر جا باشد باید بیاوری ، و تو به قادسیه می روی و آنجا می مانی تا این که من به تو می رسم و مرا پیش ابن زیاد می آوری و او به من می گوید : از ابوتراب تبری بجوی . ولی من قبول نمی کنم . و او مرا در دروازه عمرو بن حریث به دار می کشد . وقتی که روز چهارشنبه می شود ، خون از گلویم سرازیر می شود و همینطور هم شد .

و هنگامی که میثم به دار آویخته می شد ، به مردم گفت : ( از من بپرسید تا از فتنه های بنی امیه شما را آگاه کنم ) . و چون اندکی با آنها سخن گفت . ابن زیاد دستور داد به او لجام بزنند . و میثم اولین شخصی بود که در بالای دار به او لجام زدند . ( 106 )

94 - پیش بینی علی ( ع )

عبیدالله بن زیاد وقتی که از طرف یزید به عنوان استاندار کوفه ، وارد شد ، هنگام ورود ، سوار بر اسب بود و پرچمی به دست داشت ، در نخلستان کوفه به سوی کوفه می آمد ، پرچمش به شاخه نخله ای گیر کرد ، به طوری که پرچم ، پاره شد ، ابن زیاد فال زد و گفت : ( این درخت ، یک نوع ضدیت با پرچمداری من دارد ) .

دستور داد تا آن درخت را قطع کردند ، نجاری آن را خرید و

به چهار قسمت درآورد .

قبلا علی ( ع ) به ( میثم تمار ) خبر داده بود ، که آن نخله ، چهار قسمت می شود ، و در قسمت چهارم آن تو را به دار می کشند .

صالح پسر میثم می گوید : پس از آن که ابن زیاد پدرم را به دار آویزان کرد و به شهادت رساند ، پس از چند روز ، از آن چوبه دار دیدن کردم ، دیدم آن چوبه ، یکی از چهار قسمت آن نخله است ، که من به دستور پدرم ، با میخ اسم پدرم را در آن نوشته بودم ، دیدم همان اسم در آن وجود دارد . ( 107 )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه