برگی از فضایل و کرامات اهل بیت علیهم‌السلام صفحه 116

صفحه 116

«عظام» کاشتم. آن سال زراعت خوب شد. ولی وقت فرا رسیدن محصول، ملخ‌های بسیار آمدند و همه زراعت مرا خوردند. دو شترم نیز از بین رفت و در مجموع، ١٢٠ دینار خسارت دیدم. در همین بحران، در جایی نشسته بودم، ناگهان امام کاظم (ع) را دیدم که پیش آمد، سلام کرد و فرمود: حالت چطور است؟ از زراعت چه خبر؟ گفتم: صبح کردم مانند کسی که همه زراعتش درو شده و چیزی باقی نمانده است. ملخ‌ها ریختند و همه را نابود کردند. فرمود: چقدر خسارت دیده‌ای؟ عرض کردم: ١٢٠ دینار خسارت دیده‌ام. به غلامش، «عرفه» فرمود: برای ابن مغیث، ١۵٠ دینار به اضافه دو شتر، جدا کن و به او تحویل بده. آن‌گاه به من فرمود: ٣٠ دینار با دو شتر، اضافه بر خسارت تو داده‌ام. عرض کردم: مبارک باشد، به اینجا تشریف بیاورید و برای من دعا کنید. وارد شد و بر من دعا کرد. . . . آن دو شتر بر اثر زاد و ولد، بسیار شدند و آنها را به ده هزار دینار فروختم و زندگی‌ام پر برکت شد»(1)

نجات ابن یقطین

«علی بن یَقطین» ، وزیر «هارون الرشید» ، از پیروان و دوستان امام‌کاظم (ع) بود. او همواره به صورت محرمانه با حضرت نامه‌نگاری می‌کرد و به دور از چشم هارون، برای امام در مدینه، هدایای نفیس می‌فرستاد. روزی هارون به علی، خلعت‌های فاخری بخشید که از جمله آنها، پارچه‌ای زر بفت و گران‌قیمت بود. آن پارچه، مخصوص پادشاهان


1- داستان‌های شنیدنی از چهارده معصوم، محمّد محمّدی اشتهاردی، صص ١۴٣ و ١۴۴؛ به نقل از: تاریخ خطیب بغدادی، مطابق نقل اعیان الشیعه، ج ٢، ص ٧.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه