برگی از فضایل و کرامات اهل بیت علیهم‌السلام صفحه 52

صفحه 52

بخرید» . پس از مدتی، آن مرد سیاه‌چهره از دور نمایان شد. امام به غلام خود فرمود: «نزد او برو و آن روغن را از او خریداری کن» . مرد سیاه به غلام امام گفت: «روغن را برای چه می‌خواهی؟» غلام گفت: «برای امام می‌خواهم» . مرد گفت: «مرا نزد او ببر» . وقتی خدمت امام رسید، گفت: «ای فرزند رسول خدا (ص) ، من از دوست‌داران شما هستم و در عوض این دارو، هرگز از شما پولی نمی‌گیرم، ولی از شما می‌خواهم دعا کنید تا خدا به من پسر سالمی هدیه فرماید که دوست‌دار شما خاندان پیامبر (ص) باشد؛ زیرا زایمان همسرم نزدیک است» . امام فرمود: «وقتی به خانه برگردی، خدا به تو پسری سالم و بی‌عیب هدیه داده است» . وقتی مرد سیاه‌چهره به خانه‌اش بازگشت، دید پسری زیبا در آغوش همسرش هست.(1)

رویش زندگی

امام مجتبی (ع) در یکی از سفرها، با مردی از فرزندان «زبیر» هم‌سفر شد. در میان راه به منزلگاهی رسیدند و برای برداشتن آب و استراحت توقف کردند. همراهان ایشان زیر نخل خشکیده‌ای، فرشی برای امام پهن کردند و امام روی آن نشست. آن مرد نیز پارچه‌ای کنار امام پهن کرد و بر آن نشست. وقتی چشم مرد به آن نخل خشکیده افتاد، گفت: «کاش این نخل خشک خرما می‌داد و کمی خرما می‌خوردیم» . امام مجتبی (ع) خطاب به او فرمود: «خرما می‌خواهی؟» در پاسخ گفت: «آری» .


1- بحارالانوار، ج ۴٣، ص ٣٢۴.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه