برگی از فضایل و کرامات اهل بیت علیهم‌السلام صفحه 89

صفحه 89

چهار هزار نفر سپاه وارد شهر شما می‌شوند و سه روز شما را از دم تیغ می‌گذرانند و پهلوانانتان را می‌کشند و ماتمی بزرگ بر شما وارد می‌سازند و شما هم قدرتی برای دفاع از خود ندارید. تا این رویداد، فرصت زیادی نمانده است. پس آماده باشید و بدانید که رخ خواهد داد. مردم به سخنان پدرم بی‌اعتنایی کردند و گفتند: هرگز چنین نخواهد شد و فقط عده کمی از خواص بنی‌هاشم که می‌دانستند پدرم درست می‌گوید، باور کردند. دیری نپایید که ابوجعفر (ع) به همراه خانواده‌اش و گروهی از بنی‌هاشم از مدینه بیرون رفتند. سپس «نافع بن اَزرق» مدینه را محاصره کرد و مبارزان را کشت و نوامیس را هم هتک کرد. پس از آن، مردم مدینه متوجّه شدند و گفتند: از این پس، هرگز سخنان ابوجعفر (ع) را تکذیب نمی‌کنیم که او غیر از حقّ نمی‌گوید. همانا که آنان خاندان رسالتند و همواره راست‌گو»(1)

نجات جابر بن یزید جعفی

«نُعمان بن بشیر» در روایتی می‌گوید: «در سفر حج با جابر بودم. جابر در مدینه نزد امام باقر (ع) رفت و در واپسین روز با آن حضرت وداع کرد و شادمان از نزدشان بیرون آمد. رهسپار کوفه شدیم. در یکی از منازل میان راه، شخصی به ما رسید و نامه‌ای به جابر داد. جابر نامه را بوسید و بر چشم نهاد و سپس باز کرد و خواند. دیدم هر چه نامه را می‌خواند، چهره‌اش گرفته‌تر می‌شود. نامه را به پایان رسانید و پیچید. از آن پس، تا


1- الخرائج و الجرائح، ج ١، ص ٢٨٩؛ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ٢۵۴؛ کشف الغمه، ج ٢، ص ٣۵٩.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه