برگی از فضایل و کرامات اهل بیت علیهم‌السلام صفحه 96

محمد ملاقات کن و به آنان بگو من غریبم و از خراسان آمده‌ام. در آنجا شیعیان و پیروانی دارید که این پول را برای شما فرستاده‌اند و به هر کدام مبلغی با شرایطی بپرداز و بگو من فرستاده آنها هستم و دوست دارم رسید پول را با خط خودتان بنویسید که همراه من باشد. دایی پدرم به مدینه رفت و پس از مدتی مراجعت کرد و نزد منصور آمد. پدرم نیز در مجلس منصور بود. منصور پرسید: چه کردی؟ گفت: همه آنان را ملاقات کردم و پول‌ها را پرداختم و رسید گرفتم به جز جعفر بن محمد که در مسجد پیامبر نزد او رفتم. دیدم نماز می‌خواند. پشت سر او نشستم تا نمازش تمام شود. چون نماز را به پایان برد، به من رو کرد و گفت: از خدا بترس و اهل‌بیت پیامبر را فریب مده و به منصور بگو از خدا بترسد و خاندان پیامبر را مفریبد. گفتم: منظورتان چیست؟ گفت: پیشتر بیا. آن‌گاه همه آنچه میان من و تو گذشته بود و مأموریت مرا بازگفت؛ چنان‌که گویی همراه ما بوده است»(1)

شفای زن خراسانی

یکی از اهالی خراسان، مرد توانمندی از علاقه‌مندان به خاندان اهل‌بیت علیهم السلام بود. همسرش نیز دوستدار اهل‌بیت علیهم السلام بود. سالی از همسرش خواست تا او را به حج ببرد که بتواند همسر و دختران جعفر صادق (ع) را ملاقات کند و هدایایی را به ایشان تقدیم کند. آنان به حج