برگی از فضایل و کرامات اهل بیت علیهم‌السلام صفحه 98

صفحه 98

ضمانت بهشت

«علی بن حمزه» می‌گوید: «جوانی از کارمندان حکومت اموی با من دوست بود. او از من خواهش کرد از امام صادق (ع) اجازه بگیرم که به خدمت امام شرف‌یاب شود. اجازه گرفتم و جوان به خدمت امام آمد. نشست و گفت: فدایت شوم، من از کارمندان بنی‌امیه بودم و اموال فراوانی از این راه به دست آورده‌ام! امام کلامی فرمود که خلاصه‌اش این است: اگر بنی‌امیه کسانی چون شما را نداشتند، نمی‌توانستند حقّ ما را از بین ببرند و اگر مردم به آنها کمک نمی‌کردند و آنها را تنها می‌گذاشتند، چیزی جز آنچه در دستشان بود، نمی‌یافتند. جوان گفت: فدایت گردم! آیا برای من راه نجاتی هست؟ فرمود: اگر بگویم، انجام می‌دهی؟ گفت آری. فرمود: اموالی که از این راه به دست آوردی، به صاحبانش برگردان و آنچه صاحبش را نمی‌شناسی، صدقه بده. اگر این کار را بکنی، من بهشت را برای تو ضمانت می‌کنم. جوان سر به زیر افکند و پس از مدتی سر برداشت و گفت: فدایت شوم، این کار را خواهم کرد. جوان با ما به کوفه آمد و آنچه داشت، حتی لباس‌هایش را یا به صاحبانش برگرداند یا صدقه داد و چنان تهی‌دست شد که ما برایش لباس خریدیم و برای معیشتش به او کمک کردیم. چند ماهی نگذشت که بیمار شد و ما به عیادت او می‌رفتیم. روزی به دیدنش رفتم، در حال احتضار بود. چشمانش را گشود و گفت: به خدا سوگند، امام صادق (ع) به وعده خود وفا کرد. این جمله را گفت و از دنیا رفت. او را به خاک سپردیم. مدتی بعد به خدمت امام شرف‌یاب شدم. امام

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه