در آستان کرامت 2 صفحه 66

صفحه 66

از این فکرها و تأملات گرفتم این شد که کار من بین دو چیز مردد است؛ باید یکی از دو چیز را

انتخاب کنم؛ یا با اینها بجنگم یا از دین اسلام بیرون بروم؛ راه دیگری ندارم.

حضرت میفرماید شب تا صبح فکر کردم ، همه جوانب را سنجیدم و به این نتیجه رسیدم. این

طور نیست که اگر با کسی اختلافنظری داریم ، به روی هم شمشیر بکشیم. دعوای سیاسی یا

دعوای حزبی نیست. إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی؛ من میفهمم دارم چه کار میکنم. این طور نیست که از

روی احساسات بگویم با شما میجنگم. شب تا صبح فکر کردم ، جوانبش را سنجیدم؛ قلبت ظهر

الامر و بطنه؛ ظاهر و باطنش را سنجیدم تا به این نتیجه رسیدم که یا باید با اینها بجنگم یا از

دین اسلام استعفا بدهم یعنی اگر با اینها نجنگم کافرم.

بصیرت علی علیهالسلام

اشاره

من و شما بودیم چه قضاوتی میکردیم؟ نهتنها به سادگی نمیپذیرفتیم که باید با آنان

جنگید؛ بلکه میگفتیم: آقا! حالا یک چیزی گفتند ، یک کاری کردند ، حکومتی میخواهند ، اصلا

حکومت بصره را به اینها بده و خودت را راحت کن! نهتنها حرکت علی علیهالسلام را تأیید

نمیکردیم که ته دلمان تخطئه هم میکردیم. میگفتیم: حالا اول کارت است چهکار داری با

اینها بجنگی؟ فعلا چهار روزی بگذار اینها حکومت کنند. آنهای دیگر که به عنوان امیر و

فرماندار به مناطق مختلف میفرستی بهتر از زبیر هستند؟! بگذار بصره هم دست اینها باشد ، اما

علی میگوید: اگر با اینها نجنگم کافرم. ببینید فتوای امروز ما بعد از 4111 سال پیشرفت علم و

تحقیق و آشنایی به مقام عصمت ، چه قدر با فتوای علیبنابیطالب علیهالسلام تفاوت دارد. هنوز

هم درست باور نمیکنیم که جنگ جمل حتما جنگ واجبی بوده ، چه رسد به اینکه بگوییم اگر

علی علیهالسلام نمیجنگید کافر میشد؛ از دین خارج میشد. این چه درکی است؟ ما چهطور

فکر میکنیم و علی (علیه السلام( چهطور فکر میکند !

شما احتمال میدهید چند درصد مردم اینگونه دلشان با علی بود؟ خیلی از کسانی که همراه

علی جنگیدند میگفتند چون بیعت کردیم سر قولمان میایستیم ، وگرنه اگر بنا بود روز جنگ

بیعت کنند چهبسا حاضر نمیشدند. سنتی بود در عرب که وقتی با کسی بیعت میکردند و قولی

میدادند به این زودیها زیر قولشان نمیزدند؛ خیلی نامردی میدانستند. شاید آن قدر که برای

مردانگی خودشان اهمیت قائل بودند به دینشان بها نمیدادند. خیلی از کسانیکه در رکاب علی

در جنگ جمل جنگیدند بهخاطر بیعتشان بود. میگفتند حالا که بیعت کردیم آن را نمیشکنیم ،

ولی حقیقت این است که مسأله بسیار بغرنج بود. چیزی نبود که به سادگی بشود برای آن تصمیم

گرفت. مخصوصا آن زمان که هنوز مسأله عصمت ائمه درست روشن نبود. بسیاری از

امامزادههای مورد احترام ما که خود ائمه اطهار به آنها احترام میگذاشتند آنچنان که باید مسأله

عصمت را باور نداشتند. برای اینکه یادی از امام رضواناللهعلیه شده باشد این مطلب را که در

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه