نقش امام زمان (عج) در زندگی من صفحه 10

صفحه 10

غیبت امام زمان عجّل اللّه فر جه ا لشریف

پس حضرت مهدی - که پدر و مادرم فدای او باد - در سنّ پنج سالگی امام ناطق گردیدند و مدّت بسیار کمی در بین مردم حضور داشتند و در همان مدّت بسیار اندک نیز فقط اصحابی خاصّ از جایگاه ایشان با خبر بوده و از نظر سائر مردم مخفی بودند و کسی اطّلاعی از محلّ آن حضرت نداشت، (1) تا اینکه مسألهﯼ غیبت صغری و کبری (2) برای ایشان در سرداب مقدّس به وقوع پیوست (3)، و ایشان مأمور شدند تا زمانی که ارادهﯼ حق تعالی بر ظهور آن


1- حدیث: عَمْرو اهوازی می گوید: امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندشان حضرت مهدی (علیه السلام) را به من نشان داده و فرمودند: این صاحب شما بعد از من است. (اِرشاد: ج2 ص:348)
2- حدیث: امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: به درستی که برای قیام کنندهﯼ از ما دو غیبت است که یکی از آن دو، طولانی تر از دیگری است. (کمال الدین: ص:323 ح: 8)
3- حدیث: هنگامی که اصحاب کهف به سوی خداوند گریخته و از نزد «دَقیانوس» خارج و به غاری پناهنده شدند، پادشاه همراه با عدّه ای سوار بر اسب شده و به دنبال آنان به راه افتادند. هنگامی که به درِ غار رسیدند و آنان را در خواب دیدند، حیران مانده و نتوانستند متعرّض آنان شوند و وحشت زده برگشتند. همین طور صاحبِ امر (علیه السلام) بعد از اینکه بر پدر بزرگوارش نماز خوانده و ایشان را دفن نمودند، جعفر کذّاب نزد بنی عبّاس رفت و خبر او را به آنان داد و آنان سپاهی را به سامرّا فرستادند تا بر خانهﯼ آن حضرت هجوم برند و هرکس را در آن یافتند بکُشند و سَرِ امام (علیه السلام) را بیاورند! هنگامی که آنان وارد خانهﯼ آن حضرت شدند، ایشان را در آخر سرداب بر حصیری که روی آب قرار داشت، در حال نماز دیدند و آب سرداب مانند دریایی می ماند، وقتی که اینگونه دیدند، از دستیابی به آنحضرت مأیوس شدند و وحشت زده نزد خلیفه برگشتند و او به آنان دستور داد که این قضیّه را مخفی نمایند. دوباره سپاهی بیشتر از بار اوّل فرستاد، آنان هم وقتی که وارد خانه شدند، از سرداب صدای قرائت قرآن شنیدند، پس درِ سرداب را گرفتند تا وقتی که آن حضرت خارج می شود او را بگیرند! ولی آن حضرت از جایی که اکنون شبکه است خارج شده و فرماندهﯼ آنان ایستاده بود، وقتی که آن حضرت رفت و ناپدید شد، فرمانده گفت: پائین بروید و او را بگیرید. گفتند: او از جلوﯼ تو گذشت و تو به ما نگفتی تا او را بگیریم! فرمانده گفت: من او را ندیدم، پس هراسان مراجعت کردند. بار سوّم سپاهی به سوی آن حضرت رفته و ایشان را در آخر سرداب یافتند و امام دستشان را بر دیوار گذاشته و دیوار شکافته شد و حضرت بیرون رفتند و هنوز هم اثر آن شکافتگی در آن دیوار پیداست. (خرائج و جرائح: ج2 ص:943)
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه