ابوطالب علیه السلام اسوه مقاومت و ایمان صفحه 95

صفحه 95

بار دید که محمد را چگونه نوازش کرد؛ کنارش جا داد و به فرزندانش هشدار داد که: «او آینده ای درخشان دارد و کودکی معمولی نیست».

3 _ 9 . گواهیِ راهب به رسالت محمد

3 _ 9 . گواهیِ راهب به رسالت محمد

دانشمند فرهیخته مرحوم علامه مجلسی(1) از امام باقر علیه السلام نقل می کند که وقتی محمد صلی الله علیه و آله به دوازده ماهگی رسید، دچار بیماری چشم شد. عبدالمطّلب به فرزندش ابوطالب گفت: پسر برادرت را به «عراف جحفه» نزد طبیب راهب بِبَر، تا چشم او را مداوا کند. ابوطالب برادرزاده اش را به صومعه برد؛ همین که راهب قنداقه محمد را باز کرد و نگاهش به وجود مبارک آن حضرت افتاد، دید نوری درخشنده چون نور خورشید از او ساطع گشت. بی درنگ گفت:«اشهد ان لا اله الاّ اللّه، و انّک محمّد رسول اللّه حقاً حقاً، و انّک الذی یبشّربه فی التوراه والانجیل، علی لسان موسی و عیسی...» از صومعه بیرون آمد و به ابوطالب گفت: فرزندم! او را بازگردان، هیچ چیزش نیست!

ابوطالب به او می گوید: «ای راهب! وای بر تو! گفتار بس بزرگی از تو درباره او شنیدم! در جواب گفت: شأن و جایگاه پسر برادرت والاتر از سخنان من است. هنگامی که قریش تصمیم می گیرند او را بکشند، تو یاور و مدافعش هستی...» .

4 _ 9 . تا طلوع

4 _ 9 . تا طلوع

گروهی از تیره «بنی مدلج» که قیافه شناسانی معروف بودند، با عبدالمطّلب بزرگِ قریش، نشست و برخاست داشتند. روزی با نگاه


1- 1 . بحارالانوار، ج 15، ص 358، ح 15.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه