- سخن ناشر 1
- پیش گفتار 2
- اشاره 5
- فصل اول: کلیات 5
- 1. مفهوم شناسی خرافه 5
- 2. مفهوم شناسی اسطوره 6
- الف) نادانی بشر 8
- 3. بسترهای پیدایش خرافه 8
- اشاره 8
- ب) اعتقاد به نیروهای ماورای طبیعی 10
- 4. گستره خرافه 11
- ج) سودجویی منفعت طلبان 11
- اشاره 15
- 1. اعتقادی 15
- فصل دوم: دسته بندی خرافه 15
- اشاره 15
- الف) بت پرستی 15
- ب) آنیمیسم 18
- ج) ملت پرستی (شوونیسم) 22
- اشاره 23
- الف) نماز (مکاء و تصدیه) 23
- 2. احکام دینی 23
- یک _ تلبیه 24
- ب) حج جاهلی 24
- اشاره 24
- دو _ طواف 25
- سه _ وقوف 26
- ج) تأخیر انداختن ماه های حرام 27
- د) فرزند خواندگی 28
- الف) زنده به گور کردن دختران 29
- اشاره 29
- 3. آداب اجتماعی 29
- ب) فال نیک و بد (تفأل و تطیر) 33
- اشاره 33
- یک _ تطیر در قرآن 34
- دو _ روش برخورد پیامبراعظم صلی الله علیه و آله با تطیر 35
- ج) چشم زخم (آویختن اشیای جادویی) 39
- د) خوش یمنی و بدیمنی روزها (سعادت و نحوست ایام) 43
- ه_ ) خوش یمنی و بدیمنی ستارگان 47
- و) عطسه زدن 49
- ز) آتش افروزی برای بارش باران 51
- 1. رشد حیات فکری _ عقلانی جامعه 53
- فصل سوم: سیره نبوی در مبارزه با خرافه 53
- اشاره 53
- 2. برخورد عملی با خرافه 55
- 3. دعوت به خردورزی 56
- 4. اعلام برادری و برابری انسان ها 58
- فصل چهارم: خرافه سازی برای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله 60
- اشاره 60
- 1. شکافته شدن سینه پیامبر 60
- 2. خوردن گوشت قربانی بت ها 64
- 3. افسانه آغاز وحی 65
- 4. افسانه آیات شیطانی 67
- 5. تبلیغ خرافه به وسیله پیامبر 68
- الف) کتاب ها 72
- کتاب نامه 72
- ب) مجله ها 74
خرافه، رهنمودهای لازم را مطرح می کرد. در فصل پیشین، نمونه هایی از آن را بیان کردیم.
2. برخورد عملی با خرافه
2. برخورد عملی با خرافه
مبارزه آن حضرت با خرافات، به ویژه با شرک و بت پرستی، منحصر به دوره رسالتش نبود، بلکه آن حضرت در کودکی و نوجوانی اش هم با خرافه ها مبارزه می کرد. ابن عباس از حلیمه سعدیه نقل می کند که می گفت:
وقتی محمد صلی الله علیه و آله به سه سالگی رسید، روزی گفت: مادر چه شده است که برادرانم(برادران رضاعی) را در روز نمی بینم؟ جواب دادم: آنها گوسفندان را به صحرا می برند. گفت: پس چرا من نتوانم همراه آنها بروم؟ گفتم: دوست داری همراه آنها بروی؟ پاسخ داد: آری. فردای آن روز روغن بر موی وی مالیدم و سرمه به چشمانش زدم و به گردنش یک مهره یمانی که در نخ کشیده بودم، آویزان کردم (که به زعم خودم، او را از شر جن نگه دارد.) محمد صلی الله علیه و آله مهره را از گردن باز کرد و گفت: مَهْلاً یا أُمّاهْ فَإِنَّ مَعِی مَنْ یَحْفَظُنِی؛ دست نگه دار مادرم! همراه من کسی است که در همه حال مرا حفظ می کند.(1)
پیامبر با هرگونه باور خرافی که در جاهلیت رواج داشت، مخالف بود و آن را با توحید ناسازگار می دانست. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله با خرافه ای رو به رو می شد، از کنار آن نمی گذشت، بلکه برای نابودی خرافه می کوشید. برای نمونه، زمانی که فرزندش ابراهیم از دنیا رفت، خسوف شد. مردم علت گرفتگی خورشید را مرگ ابراهیم دانستند. این تفکر ظاهرا به سود پیامبر بود و به گفته برخی اندیشمندان جا داشت پیامبر آن را تأیید و از آن بهره برداری
1- بحارالانوار، ج 15، ص 392.