در این مرحله، این رذیله به صورت یک نقش بر سطح روان او قرار می گیرد، معالجه این بیماری در این مرحله، تا اندازه ای آسان است و مربیان دل سوز می توانند با یک سلسله پند و اندرز و بیان عواقب شوم دروغ گویی، صفحه دل را از این رذیله پاک کنند و زنگار آن را با نصایح مشفقانه بزدایند. ولی هرگاه این عمل بیشتر تکرار شود و جوان یک عمر در زندگی، از این حربه باطل به نفع خود استفاده کند، در این لحظه این حالت نفسانی، گام به مرحله سوم نهاده و به صورت «ملکه راسخ» و ریشه دار درمی آید که درمان آن بسیار مشکل است و خود این ملکه نفسانی، بر اثر ممارست و زیاد انجام دادن دارای مراتب بوده و شدت و ضعف خواهد داشت. ملکات نفسانی اعم از رذایل، مانند دروغ، خیانت، آدم کشی، ستم و یا فضایل انسانی، مانند عدالت، امانت، مساوات، احترام به پیمان و... همگی مولود این مراحل سه گانه اند و ممارست و تکرار یک کار موجب پیدایش آنها می شود. از نظر فلسفه الهی، کلیه ملکات فاضله و غیره، نتیجه افعال و کارهای شبانه روزی انسان است. چه بسا انجام دادن کاری به طور مکرر در ما، عادت به ارتکاب آن را پدید می آورد و از همین روست که هر فردی روحیات و سجایای اخلاقی خود را می سازد. مرحوم حکیم سبزواری در «منظومه» خود، به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: «إذ خمـرت طینتنـا بـالملکـة *** وتلک فینا حصلت بالحرکة;(1) سرشت ما، با یک سلسله ملکات خوب و بد عجین و خمیر شده و همه آنها معلول حرکات و افعال جزیی هستند.
------------------
1 . بخش «الهیات»(بحث قدرت)، ص 275.
------------------ صفحه 28
اگر انسانی ملکه سخنوری، یا اعتیاد به کاری زشت و زیبا پیدا می کند، بر اثر تکرار این کارهاست; مثلاً آن قدر دروغ می گوید که دروغ گفتن برای او طبیعت ثانوی می شود و دیگر نمی تواند راست بگوید حتی آن جایی هم که دروغ به حال او نفعی نداشته باشد، باز دروغ می گوید. فردی را می بینیم عمری غرق گناه و جنایت است و یک بار هم از کردار خود بیمناک و نادم نیست، این همان شخصی است که بر اثر تکرار معاصی، در روح او، جرم و گناه آشیانه کرده و تمام اطراف و اعماق روح او را رذایل اخلاقی فرا گرفته است و روزنه ای برای نفوذ نور هدایت در دل او باقی نمانده است، بزرگ ترین مربیان اخلاقی و روان کاوان جهان، از ارشاد و هدایت او مأیوس و نومیدند و قرآن کریم در آیه مورد بحث درباره آنها چنین می گوید: (فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ)(یعنی بر دل های آنها بر اثر اعمال ناشایست مهر خورده و قلوبشان مالامال از رذایل شیطانی است و در چنین دل برای صفات رحمانی و فضایل انسانی جایی نیست). در برابر این گروه، گروهی را دیده ایم و می شناسیم که پس از یک گناه کوچک مثل بید می لرزند و از ترس عواقب شوم آن، مانند ابر بهاری اشک می ریزند. با تدبّر در مضمون آیه دوم (که مهر خوردگی عکس العمل کارهای بد آنان است) روشن می شود که این آیه و امثال آن نه تنها از دلایل مسلک جبری نیست، بلکه روشن ترین گواه بر مسأله اختیاری بودن سعادت و شقاوت است. صفحه 29
4. نشانه های نفاق
4. نشانه های نفاق
4. (وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَة عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یُؤْفَکُونَ). «هنگامی که آنها را می بینی، شکل و قیافه آنها تو را به شگفت می آورد و اگر سخن بگویند(بر اثر قیافه حق به جانبی که به خود می گیرند) تو را به سخنان خود جلب می نماند وبه گفتار آنها گوش می دهی، گویی آنها چوب هایی هستند که به دیوار تکیه داده شده، هر صدایی را بر ضدّ خود می پندارند. دشمنان واقعی آنها هستند. از آنها بپرهیز، مرگ بر آنها! چگونه از حقیقت روی گردانند». هـدف آیـه ، بیان عـلایم منافقـان اسـت که به وسیله این علایم می توان منافق را از مؤمن تشخیص داد. این نشانه ها نوعاً جنبه کلی و عمومی دارند و هم اکنون این علایم بر سر منافقان عصر خود ما نیز سایه افکن است، اینک بیان این صفات:
------------------ صفحه 30