عدم انظلام - ستم ناپذیری صفحه 3

صفحه 3

قول علمای خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند.) حضرت فرمود: عوام و علمای ما و عوام و علمای یهود از یک نظر فرق دارند و از این نظر مثل همند؛ از آن نظر که مثل هم می باشند خداوند عوامما را نیز به آن نوع تقلید از علما مذمت کرده است، اما از آن نظر که فرق دراند، نه. آن شخص گفت: ای فرزند رسول خدا این موضوع را برایم روشن کن. امام فرمود: عوام یهود علمای خود را در عمل دیده بودند که صریحاً دروغ می گویند، حرام می خورند، از رشوه پرهیز ندارند، احکام را به خاطر شفاعتها، رودربایستیها و سازشکاریها تغییر می دهند؛ می دانستند علمایشان چنان متعصبند که در اثر آن یکسره از آیین خود دست می کشند (و درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج می دهند و حب و بغض شخصی را دخالت می دهند). اگر مخالف کسی باشند حق وی را به دیگری می دهند که مستحق نیست و برای خاطر دوستان و طرفداران خود به دیگران ستم می کنند و مرتکب محرمات الهی می شوند. عوام یهود به حکم شناختهای فطری خود (که خداوند در سرشت هر کس قرار داده است) می دانستند که هر کس چنین اعمالی داشته باشد فاسق است و نباید قول او را پیروی کرد و نباید قول خدا و پیامبران خود را از زبان او پذیرفت چون عوام یهود از این افراد پیروی کردند خداوند مذمتشان کرده که نبایستی گفته آنها را بپذیرند و عمل کنند بر این مردم واجب بود که خود در کار رسول خدا نظر می کردند زیرا دلیلهای راستی او واضحتر از آنها بود که پوشیده ماند و مشهورتر از

آن بود که برای آنان واضح نشود عوام ما نیز اگر از فقهای خود فسق آشکار و تعصب نابجا و توجه به دنیا و امور حرام مشاهده کنند، و ببینند آنها چون به زیان کسی تعصب ورزند از میانش می برند و از هستیش می اندازند، گرچه سزاوار آن باشد که کارش اصلاح شود و چون به سود کسی سر تعصب آیند به وی نیکی و دستگیری می کنند گرچه سزاوار خواری و اهانت باشد، و باز هم به تقلید از ایشان ادامه دهند آنان نیز همچون قوم یهودند که خدا ایشان را به سبب تقلید کردن از فقهای فاسق مذمت کرده است اما آن کسی از فقها که پاسدار نفس و نگهبان دین و مخالف با هوای خود و فرمانبردار امر خدا باشد بر عوام واجب است که از او تقلید کنند و این اوصاف جز در بعضی از فقیهان شیعه نیست، نه در همه آنان. پس هر کس از فقها مرتکب کارهای زشت و قبیح شود، به راهی برود که دیگر فقیهان فاسق رفتند، از زبان او سخنی از طرف ما نپذیرید. و هیچ ارزش و احترام و حرکتی برایش قائل نباشید.» [31] .مردمی که پس از پیامبر (ص) با تبعیت کور خود از سران و بزرگان موجبات تباهی خویش و تثبیت و تحکیم «انقلاب علی الاعقاب» [32] را فراهم کردن، از مصادیق روشن تطبیق آیه مورد بحث با مسلمانان است.آنان که علی رغم آن همه تأکیدهای قرآن کریم و بر پرهیز از پیروی کورکورانه از آباء و اجداد، محیط، بزرگان و پیشوایان و اکثریت؛ [33] به راه جاهلیت رفتند و تن به ستم دادند. سخنان

ابیّ بن کعب انصاری (از بزرگان انصار [34] - مؤیّد این امر است. ابی بن کعب روزی در زمان خلیفه دوم در منزلش در حالی که عده ای جمع بودند سخنانی علیه حکومت و مردمی که با پیروی باطل خویش آسیای ستم را به گردش در آوردند گفت و چنین اظهار کرد: «به خدا سوگند آن روز که رسول خدا رحلت کرد این امت با سروصورت به خاک درغلتید و هنوز از جای خود برنخاسته است به خدا سوگند اگر تا روز جمعه زنده بمانم، خطابه ای بخوانم که جانم را بر سر آن بگذارم. آگاه باشید که صاحبان بیعت و پیمان تباه شندد. خداوند از رحمت خود دورشان سازد به خدا که من بر تباهی آنان افسوس ندارم من بر امت محمد (ص) افسوس می خورم که با پیروی آنان تباه شدند.» ابی بن کعب این سخنان را اوایل هفته با دوستانش گفت ولی تا روز جمعه زنده نماند تا دست به افشاگری زده، تباهی رهبران و پیروان را فریاد کند. چهارشنبه یا پنجشنبه همان هفته فریاد جارچی بلند شد که ابی بن کعب دار فانی را وداع کرده است. [35] او هر که بود و هر گرایش که داشت، حقیقت تلخی را بر زبان آورده بود که نمی بایست به زبان می آورد. این حقیقت که امت پیامبر با پیروی کور از سران و بزرگان تباه شدند آنها با پذیرش ستم و سپس با توجیه ستم پذیری خود بنیان کجی را گذاردند که پیوسته ادامه یافت و کجیها و تباهیهای فراوان را به دنبال خود آورد.

توجیه انظلام

دستهایی برای تحکیم این بیعت کور و پذیرش امرا و حکام -

هر که باشند و هر چه بکنند - به جعل احادیث پرداختند [36] و کار بدانجا رسید که مجموعه ای از احادیث توجیه کننده ستم پذیری پیدا شد و این حرکت تا آنجإ؛»»ّّ پیش رفت که در کتب حدیث بابهایی برای انظلام باز شد. چنانکه در صحیح مسلم در کتاب الاماره به بابهایی با عناوین زیر بر می خوریم: [37] .«باب الامر بالصبر عند ظلم الولاه و استئثارهم» (باب دستور به تحمل ستم پیشوایان و استبداد آنها)، «باب فی طاعه الامراء و ان منعوا الحقوق» (باب اطاعت حکام هر چند که حقوق مردم را نپردازند). «باب وجوب ملازمه جماعه المسلمین عند ظهور الفتن و فی کل حال و تحریم علی الطاعه و مفارقه الجماعه» (باب واجب بودن همراهی با توده مسلمانان در حال پیدایش فتنه ها و در همه حال و حرام بودن خروج بر حکومت و جدایی از جماعت). در این راستا ابو هریره از پیامبر (ص) نقل کرده است: «من یطع الامیر فقد أطاعنی و من یعص الامیر فقد عصانی.» [38] .(هر کس زمامدار را فرمان برد، مرا فرمان برده، و هر کس زمامدار را سرپیچی کند از من سرپیچی کرده است). و نیز از آن حضرت نقل کرده است: «علیک السمع و الطاعه فی عسرک و یسرک و منشطک و مکرهک و اثره علیک.» [39] (بر تو باد اطاعت کامل - شنیدن و فرمان بردن - در سختی و گشایش، در شادی و اندوه و در حالی که (حاکم) خودپسندی وا استبداد کند). از اسیدبن حضیر نقل شده است که پیامبر به مردی از انصار فرمود: «انکم ستلقون بعدی اثره، فاصبروا حتی تلقونی علی الحوض.»


[40] (شما پس از من با استبداد و خودپسندی روبرو می شوید، پس تحمل کنید تا در حوض (کوثر) مرا ملاقات کنید). و نقل کرده اند که پیامبر در پاسخ به این پرسش که در آن هنگام که فرمانروایانی بر ما حاکم شدند که از ما حق خود را می خواستند ولی حق ما را نمی دادند چه باید کرد فرمود: «اسمعوا و اطیعوا فانما علیهم ما حملوا و علیکم ما حملتم.» [41] (بشنوید و اطاعت کنید که آنان مسؤول وظائف خویش و شما مسؤول وظایف خویشید). یعنی وزر و وبال کارشان گردن خودشان است و شما هم به تکلیف خود که اطاعت است عمل کرده اید و جز این تکلیفی ندارید. و نیز ابوهریره از رسول خدا نقل کرده است: «من خرج منالطاعه و فارق الجماعه فمات مات میته جاهلیه.» [42] (کسی که از اطاعت (حاکم) خارج شود و از جماعت (مسلمانان) جدایی جوید و بمیرد، به مرگ جاهلیت (شرک و کفر) مرده است). و بر همین اساس از آن حضرت نقل کرده اند: «اطع کل أمیر و صل خلف کل امام.» [43] (هر فرمانروایی را اطاعت کن و پشت هر پیشنمازی ادای نماز کن). با همین جهتگیری است که آورده اند: «السلطان ظل الله فی الارض فمن اکرمه اکرمه الله و من اهانه اهانه الله.» [44] (پادشاه سایه خدا در زمین است، پس هر کس او را گرامی دارد خدا را گرامی داشته و هر کس او را خوار کند خدارا خور کرده است). بنابراین باید ستم حاکمان را به جان خرید و لطف یزدان دید؛ و از این رو درباره سلطان ستمگر آمده است:«... و ان جار اوخان اوظلم

کان علیه الوزر و علی الرعیه الصبر.» [45] (و هر چند که (فرمانروا) ستم پیش گیرد و خیانت ورزد و ظلم کند و بال کارش برخود اوست و مردم باید صبر پیشه کنند). و اساساً در منطق این کذابان و تباه کنندگان دین و بر باد دهندگان شریعت، در مقابل ظلم و ستم هیچگونه واکنشی نباید نشان داد؛ زیرا خوشایند سلطان نیست، و تا کاخ ستم بر پاست دوره رونق خیانتکاران است. حتی مظلومانرا آن گونه باید تخدیر مذهبی کرد که زیر شلاق ستم ناله نیز سرندهند و غارت حیثیت و مالشان را با سکوت تحمل کنند: «تسمع و تطیع للامیر و ان ضرب ظهرک و اخذ مالک فاسمع و اطع.» [46] (همواره باید گوش به فرمان فرمانروا باشی، هر چند که پشتت (با تازیانه) زده شود و مالت (به یغما) گرفته شود، گوش دار و اطاعت کن!) خیانتکاران به خدا، دین و خلق خدا، در این راستا، تا توانسته اند حدیث ساخته اند که راه هرگونه حرکت، مخالفت، مبازره و قیام را ببندند. مسلم بن ابی بکره از پدرش از پیامبر نقل کرده است: «فتنه هایی پیدا خواهد شد که در آن شخص خوابیده بهتر ا ز نشسته و نشسته بهتر از ایستاده و ایستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از کوشش کننده است.» کسی گفت چه دستور می فرمایید. فرمود: «(هر گاه چنین فتنه هایی پیش آمد) کسی که شتر یا گوسفند دارد سراغ شتر و گوسفند چرانی و آن کس که زمین کشاورزی دارد سراغ کشاورزی خود برود.» کسی گفت: آنکه شتر و گوسفند و زمینی ندارد چه کند؟ فرمود: «شمشیرش را به سنگی بکوبد و

بشکند (که با زمامداران جور مبارزه نکند).» [47] .و این چنین ستم پذیری و سکوت مقابل ستمگر توجیه شده است، تا خواب راحت ستمگران توسط ستمدیدگان آشفته نشده، هر حرکت و مبارزه و قیامی علیه ستم ذبح شرعی گردد. به بیان استاد محمد جواد مغنیه: «بی گمان این گونه احادیث و این گونه سخنان از جانب عالم نمایان قدیم و جدیدی است که آلت دست حاکمان بوده، بنابر اراده و خواست آنها جعل گردیده است، چنانکه قرآن را نیز برای حفظ مصالح زمامداران خودسر ستم پیشه تفسیر می کنند.» [48] .برخی مبتنی بر اینکه خروج بر حاکمان ستمگر و مبارزه با پیشوایان تباه کننده دین خدا، سبب اختلاف مسلمانان می شود و جماعت را به تفرقه می کشاند، از اساس، مبارزه و قیام را نفی کرده اند و به توجیه ستم پذیری پرداخته اند. برخی نیز با این باور که در صورت نپذیرفتن ستم و با قیام علیه ستمگر، امنیت به ناامنی و آرامش به وحشت و سکون زندگی به تزلزل تبدیل می شود، مبارزه و قیام را مردود دانسته اند. شیخ محمد ابوزهره می نویسد: سه امام اهل سنت: «مالک» و «شافعی»و«احمد» می گویند در برابر بیدادگری زمامداران باید صبر پیشه کرد. و همچنین آورده است که امام احمد حنبل به صراحت قائل است به اینکه باید در برابر ستم، صبر پیشه کرد و سکوت در برابر جور را واجب می داند و از خروج بر ستمگران و کمک به کسانی که علیه ستمگران خروج کرده اند نهی کرده و گفته است خروج بر امرا با شمشیر جایز نیست، هر چند که ستمگری کنند. [49] و نیز می نویسد که در شرح موطأ آمده است ک

رأی امام مالک و جمهور اهل سنت بر آن است که اگر حاکم، ستمگری پیشه کند، اطاعت او بر خروج و قیام بر او سزاوارتر است. [50] نسفی نیز در «شرح العقائد» همین اعتقاد درباره صبر بر اعمالستمگران و عدم خروج بر آنان را به ابوحنیفه نسبت داده است. با جوری در حاشیه خودش بر «شرح الغزی» و احمد دهلوی در کتاب خود «حجه الله البالغه» و ابن نجیم در «الاشباه و النظائر» و تفتازانی در «شرح جامع المقاصد» و بسیاری دیگر در آثار خود بر عدم خروج بر ستمگر و وجوب صبر برابر ستم و بیداد آنها تصریح کرده اند. حتی دهلوی اظهار می کند که خلیفه جز با کفر و انکار ضروری دین عزل نمی شود و به هیچ وجه فسق و ستم و تعددی به حدود شریعت و دریدن حرمتهای دین آسیبی به خلافت او نمی زند. [51] این اندیشه تا بدانجا امتداد یافت که جماعتی از علمای اهل سنت قائل به تصویب «اماره الغلبه» یا «اماره الاستیلاء» شدند. فاجعه ای تباه کننده در جهت نابودی دین و هویت انسانی انسان. شیوه ای عالمانه برای ستم پذیری و توجیه استبداد حاکمان بیدادگر. قاضی عبدالجبار معتزلی، متکلم بزرگ اهل سنت می نویسد: «و ربما قالوا بامامه الفاسق المفضول اذا غلب و یجعلونه اماماً للغلبه لا للرضی.» [52] (اهل سنت قائلند به اینکه فاسق مفضول نیز اگر بر مردم مسلط شود و غلبه کند، به دلیل همان تسلط و غلبه اش پیشوا محسوب می شود). و برخی برای توجیه «امارهالغلبه» و «انظلام» استدلال کرده اند که عبدالله بن عمر پس از واقعه حره و آن همه جنایت در مدینه گفت: «نحن مع من غَلَب»


[53] (ما با کسانی هستیم که غلبه کرده اند). این سخن، در واقع همان سخن جاهلی بود که: «الحق لمن غلب» [54] (حق با آن است که غلبه کرده است). میزان و معیار در حق، غلبه، قدرت و زور است! زور است که تعیین می کند چه چیز حق است و چه چیز باطل! و این همه، خلاف صریح منطق قرآن و سنت و سیره است.چرا مروجان این گونه احادیث و افکار، آن همه آیات و روایات صریح در نپذیرفتن ستم و عدم تبعیت و اطاعت در معصیت را نادیده گرفته اند و چنین حکم داده اند؟ چرا عمل پیامبر برای آنان حجت نبوده است؟ چرا با وجود دلایل روشن عقلی و شناختهای محکم قلبی دست به چنین توجیه هایی زده اند؟ آیا جز این است که چرخ آسیای ستم این گونه می چرخد و تا مردم زیر ستم، استحمار نشوند، آسایش لازم برای مستبدان فراهم نمی شود؟ آیا جز این است که به اسم مصلحت جماعت، راه خیانت به امت باز شده است و دیانت محکوم مصلحت اندیشی شده است؟ آنها به خوبی می دانستند که:«لاطاعه لمخلوق فی معصیه الخالق» [55] .اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست.و خوب دریافته بودند که:«انما الطاعه فی المعروف» [56] .اطاعت منحصراً در نیکی است.اما با این همه دست به توجیه استبداد و دریده شدن حرمتها و لگدمال شدن انسانها زدند.آنها از کدام آیه قرآن دریافته اند که باید ستمگران را تبعیت کرد و مخالفت با زمامداران مخالفت با خدا و رسول اوست؟ برخی به آیه زیر تمسک کرده اند:«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم.» [57] .فرمان ببرید خدا را و فرمان ببرید فرستاده اش را و
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه