بانک جامع اشعار غدیرستان صفحه 1399

صفحه 1399

که خون جوشد از سینه ی سنگ خارا

قلم بشکن و لب فرو بند «میثم»

خدا مدح باید کند مرتضی را

شماره 54

رها به کوی هوا و اسیر خویشتنم

تمام هیچم و بر لب بود هماره منم

مگر که دوست مرا کرامتش بخرد

و گر نه خواجه بود عاجز از فروختنم

هزار حیف که عمری گذشت و می گذرد

همان میانه مرداب دست و پا زدنم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه