آینه غدیر در روایت شیعه و اهل سنت صفحه 129

صفحه 129

فرمود: نه سودی ندارد ولی جز این چه می توانی کرد ابوسفیان در مسجد به پا خواست و گفت ای مردم من میان کسان پناه نهادم و سپس بر شتر خویش نشست و در مکه پیش قرشیان آنچه را گذشت شرح داد، قرشیان گفتند پیمبر این قرار پناه را پذیرفت؟ گفت: نه، گفتند پس سودی ندارد، گفت کاری جز این از دستم ساخته نبود.(1)

و همین امر شرکت قرشیان علیه خزاعیان هم پیمان پیمبر صلی الله علیه و آله موجب خدشه برقرار داد پیامبر با قریش شد و حضرت مردم را برای فتح مکه آماده و به سوی مکه حرکت فر مود.

پیامبر صلی الله علیه و آله دهم رمضان سال هشتم هجری به نحوی حرکت فرمود که هیچ کس نمی دانست حضرتش به کدام طرف می رود، ضمن اینکه از بعض قبایل خواسته بود به او به پیوندند، و بعضاً با سلاح کامل و اسب به او می پیوستند، یکی از سران، از ایشان می پرسد: ای پیمبر خدا نه ابزار جنگ داری، نه جامه احرام، قصد کجا داری؟ پیمبر فرمود: هر جا که خدا بخواهد.

حضرت به مرالظهران فرود آمد. از آنسو ابوسفیان به همراه حکیم بن حزام برای جستجوی خبر بیرون آمده بود عباس عموی پیغمبر که اسلام آورده و به او پیوسته بود می دانست که اگر پیامبر ناگهان بر قرشیان فرود آید و به زور وارد مکه شود، اینان برای همیشه نابود می شوند، بر استر پیامبر سوار شد و سوی اراکستان رفت که شاید کسی را ببیند و قرشیان را خبر دهد که از پیامبر استقبال کنند و امان بگیرند. عباس گوید: در میان اراک ها می گشتم که صدای ابوسفیان را شنیدم که می گفت هرگز چنین آتشی ندیده ام، خزاعه به هیجان آمده اند و به جنگ آماده می شوند، ابن حزام گفت: بخدا خزاعه از این کمتر و ناچیزترند.

چون صدای ابوسفیان را شناختم صدا کردم: ای ابوحنظله!

ابوسفیان گفت: ابوالفضلی؟ گفتم آری گفت: پدرم فدایت چه خبر داری. گفتم: اینک پیمبر خداست که با ده هزار مسلمان آمده که تاب مقاومت ندارید.


1- . طبری، ج 3، ص 1175 – 1176 به تلخیص سیره ابن هشام، ج 2، ص 3 96 – 397 .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه