آینه غدیر در روایت شیعه و اهل سنت صفحه 130

صفحه 130

ابوسفیان گفت: می گویی چه کنم؟ گفتم پشت سر من بر این استر سوار شو تا از پیمبر برای تو امان بگیرم، که اگر بر تو دست یابد گردنت بزند.

ابوسفیان سوار شد و راه که می رفتیم و به آتش مسلمانان می رسیدیم، در من می نگریستند و می گفتند: عموی پیمبر بر استر پیمبر!

چون به محل آتش عمر خطاب رسیدیم، گفت: ابوسفیان! و به سوی خیمه پیامبر دوید که من نیز او را دنبال کردم، و هر سه یک وقت پیش پیمبر صلی الله علیه و آله رسیدیم.

من گفتم ای پیمبر خدا من ابوسفیان را پناه داده ام و چون عمر درباره ابوسفیان سخن بسیار کرد گفتم ای عمر آرام باش این همه اصرار در کشتن ابوسفیان می کنی که یکی از عبدمناف است، اگر از بنی عدی بن کعب بود چنین نمی گفتی(1) پیمبر گفت: برو به او پناه دادیم صبحگاه فردا او را بیاور.

ابوسفیان فردا صبح حضور پیامبر کلمه شهادت بگفت و پیامبر فرمود: ای عباس ابوسفیان را نزدیک دماغه کوه ببر و در تنگنای دره او را نگهدار تا سپاهیان بگذرند.

عباس گوید: گفتم ای پیامبر خدا! ابوسفیان مردی است که سرافرازی را دوست دارد، چیزی بر او مقرر کن که در میان قومش سرافراز شود حضرت فرمود: هر که به خانه ابوسفیان در آید در امان است، هر کس به مسجد الحرام درآید، یا در خانه خویش بماند و در خانه به روی خود ببندد در امان خواهد بود.

عباس گوید: ابوسفیان را همانجا که پیامبر فرموده بود نگهداشتم، و چون قبایل فوج فوج بر او می گذشتند می پرسید اینان کیانند، و من می گفتم ابن سلیم است، این اسلم است این جهینه است.

و چون پیغمبر با گروه سبز که مهاجر و انصار و همه مسلح بودند، و جز دیدگاه آنها دیده نمی شد ابوسفیان گفت: ای ابا الفضل، اینان کیانند؟ گفتم : این پیمبر است با مهاجر و انصار ابوسفیان با آن همه غرور اینک شکسته و کوفته


1- . طبری، ج 3، ص290 ؛ کامل، ج 1، ص290؛ سیره ابن هشام، ج2، ص 402 – 403.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه