آینه غدیر در روایت شیعه و اهل سنت صفحه 624

صفحه 624

جسجوی زبیر رفتند و او را کشتند.(1)

گوید: احنف بن قیس پیش علی علیه السلام آمد و گفت: ای علی علیه السلام قوم ما که در بصره اند پندارند که اگر فردا بر آنها غلبه کنی مردانشان را بکشی و زنانشان را اسیر کنی! علی علیه السلام گفت: کسی مانند من این کار را نمی کند که این کار جز درباره آنها که از دین بگردند و کافر شوند روا نیست، اینان مردمی مسلمان هستند، آیا قوم خویش را از من باز می داری؟ احنف گفت: یکی از دو چیز را برگزین، یا پیش تو می مانم و خودم با تو می باشم یا ده هزار شمشیر زن را از تو باز می دارم.

احنف نزد قوم برگشت و دعوتشان کرد که بر جای خود بمانند و چنین دعوتشان کرد: ای قوم احنف جمعی به او پاسخ دادند، باز بانگ زد ای قوم تمیم و جمعی پاسخ دادند، بانگ زد ای قوم سعد! و همه سعدیان به او پاسخ دادند همه را به کناره گیری کشاند و مراقب ماند، ببیند چه می شود، چون علی علیه السلام پیروز شد آسوده خاطر بیامدند و به جماعت پیوستند.(2)

ابویزید مدینی گفت: وقتی کسان از جنگ جمل فراغت یافتند عمار یاسر به عایشه گفتک ای مادر مؤمنان این راه سپردن از آنچه پیمبر صلی الله علیه و آله با تو گفته بود بسیار بعید بود. عایشه گفت: ابوالیقضان؟ گفت: اری گفت: به خدا تا آنجا که می دانم همه حق گفته ای عمار گفت: حمد خدای را که به زبان تو به نفع من حکم کرد.(3)

گوید: علی علیه السلام از زاویه برون شد و آهنگ طلحه و زبیر و عایشه داشت آنها نیز از فرضه به آهنگ علی علیه السلام روان شدند و به روز پنجشنبه نیمه جمادی الاخر سال سی و ششم در محل قصر عبیدالله تلاقی شد، وقتی دو گروه روبرو شدند زبیر بر اسب خویش مسلح بیامد، به علی علیه السلام گفتند: اینک زبیر! گفت: اگر خدا را به یاد وی آرند بهتر از طلحه تذکار می یابد. آنگاه طلحه بیامد، علی علیه السلام سوی آنها


1- . همان، ص 2421 الی 2425.
2- . همان، ص 2420.
3- . همان، ص 247 9.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه