آینه غدیر در روایت شیعه و اهل سنت صفحه 627

صفحه 627

ابن یثربی ام قاتل علباء و هند جمیلم و ابن صوحان که بر دین علی علیه السلام بود»

عمار بن یاسر به او بانگ زد که به جای محفوظ پناه برده ای و سوی تو راه نیست، اگر راست می گویی از میان این گروه سوی من آی، و او عنان شتر را به دست یکی از مردم بنی عدی داد و میان دو گروه آمد و با تلاش به نزدیک عمار رسید، عمار نود سال داشت پوستی پوشیده بود و کمر خود را با ریسمانی از برگ خرما بسته بود سپر چرمین را حایل خویش کرد ابن یثربی ضربتی زد و شمشیرش در سپر نشست و هر چه کوشید در نیامد عمار هیجان زده و به وی تاخت و دو پایش را قطع کرد که از ته به زمین افتاد.(1)

گوید: علی علیه السلام بانگ زد: شتر را پی کنید که اگر پی شود پراکنده می شوند، یکی ضربتی به شتر زد که بیفتاد و هرگز صدایی بلندتر از بانگ آن شتر ندیده بودم علی علیه السلام به محمد ابی بکر گفت تا خیمه ای برای عایشه به پا کرد، و گفت ببین آسیبی ندیده است؟ گوید: محمد سر خود را وارد کرد عایشه گفت: وای تو کیستی؟

محمد گفت: کسی که از همه خاندانت او را بیشتر دشمن داری.

گفت: پسر زن خسعمی؟ گفت: آری چگونه ای؟ [گفت خوبم]

گفت حمد خدای که تو را سلامت داشت.(2)

گوید: آخر شب محمد بن ابی بکر به دستور علی علیه السلام عایشه را به بصره برد و در خانه عبدالله بن خلف خزاعی پیش صفیه دختر حارث جای داد، وی مادر طلحه پسر عبدالله بن خلف بود.(3)

گوید: علی علیه السلام سه روز در اردوگاه خویش بود و به بصره نرفت، کسان را سوی مردگانشان فرستاد و به دفن آنها پرداختند.

علی علیه السلام بر کشتگان جنگ از کوفی و بصری نماز کرد و هم بر کشتگان قریش از مؤالف و مخالف از مردم مکه و مدینه و همه را در گوری بزرگ به خاک کرد،


1- . همان، ص 2245 و 2246.
2- . همان، ص 2448 و 244 9.
3- . همان، ص 2465.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه