آینه غدیر در روایت شیعه و اهل سنت صفحه 70

صفحه 70

والله لن بصلوا الیک بجمعهم حتی اوسدّ فی التراب دفینا

و دعوتنی و زعمت انک ناصح و لقد صدقت و کنت ثم امینا

و عرضت دینا قد علمت بانه   من خیر ادیان البریه دینا

«بخدا قسم تا روزی که مرا به خاک نسپرده اند هرگز گروه قریش بر تو دست نخواهند یافت به قصد خیرخواهی و هدایت مرا دعوت نمودی و بی شک راست گفتی و در دعوت خویش امانت داشتی، دینی را عرضه کردی که آن را از بهترین دینهای مردم دانسته ام»

پس چون قریش دانستند که نمی توانند رسول خدا را بکشند و یقین کردند که ابوطالب او را تسلیم نمی کند، و اشعار ابوطالب به گوش آنها رسید، نامه مهر گسل ستمگرانه را نوشتند که با احدی از بنی هاشم خرید و فروش نکنند، و به آنها زن ندهند و از آنان زن نگیرند و با آنها داد و ستد نکنند مگر آنکه محمد صلی الله علیه و آله را به آنها تسلیم نمایند تا او را بکشند، و بر این مضمون هم پیمان شدند و هشتاد مهر بر آن صحیفه زدند. نویسنده آن[منصور بن] عکرمه بن عامربن هاشم بن عبد مناف بن عبد الدار بود که دست او شل شد. سپس قریش شش سال پس از بعثت، رسول خدا را با خاندانش از بنی هاشم و بنی عبدالمطلب بن عبد مناف در دره ای که به آن شعب بنی هاشم گفته می شد محصور ساختند، و رسول اکرم با همه بنی هاشم و بنی مطلب سه سال در شعب ماندند، تا آنکه رسول خدا و نیز ابوطالب و خدیجه تمام دارایی خود را از دست دادند و به سختی و ناداری گرفتار آمدند، سپس جبرئیل به رسول خدا فرود آمد و گفت: خدا موریانه را بر صحیفه قریش فرستاده تا هر چه بی مهری و ستمگری در آن بود به جز جاهای نام خدا همه را خورده است رسول خدا ابوطالب را از این امر آگاه ساخت، پس ابوطالب همراه رسول خدا و خاندانش بیرون آمدند تا به کعبه رسیدند و در کنار آن نشستند، قریش هم از طرفی روی آورشدند وگفتند: ای ابوطالب هنگام آن رسیده است که عهد(خویشاوندی) را یادآوری و نزدیکی با قومت را آرزو کنی و سرسختی درباره برادرزاده ات را رها کنی، ابوطالب به آنان گفت: ای قوم من هم اکنون صحیفه خود را بیاورید شاید گشایش و راهی به صله رحم و رها کردن بی مهری پیدا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه