بر کرانه غدیر صفحه 1271

صفحه 1271

شریف مرتضی هم در آن شب، رسول اکرم را در خواب می بیند که پیشوایان و امامان در اطراف ایشان نشسته اند در برابر آنان می ایستد و سلام می گوید و از پاسخ آنان، احساس سردی می کند. به عرض می رساند که سرور من! من فرزند و دوستدار شما هستم. این سردی از چیست؟

می فرمایند:

به خاطر این که شاعر ما را دلشکسته و غمین ساختی. بر توست که خود نزد او بروی و معذرت بخواهی و بعد او را برداشته به خدمت مسعود بن بابویه برده و از عنایت و شفقتی که به این شاعر داریم، با خبرش سازی.

سید مرتضی بی درنگ بر می خیزد و به منزل ابو عبدالله رفته و در می کوبد. ابو عبدالله از داخل منزل با صدای بلند می گوید:

همان سرور من که تو را به اینجا فرستاد، به من هم دستور داده از منزل خارج نشوم تا تو بیایی. سید مرتضی داخل می شود و بعد عذرخواهی به خدمت سلطان می روند.

هر دو خوابهای صادقانه خود را برای سلطان بازگو می کنند و سلطان مقدم آنان را گرامی داشته و عطایایی به آنها می بخشد.

*****

الغدیر، ج 7، ص 168.

غبار کاروان

محمد خلعی یکی از شاعران اهل بیت علیه السلام است که در قرن هشتم می زیست. او مردی فاضل و دانشمند بود. او از پدر و مادر ناصبی به دنیا آمد. مادرش نذر کرد که اگر خدا به او پسری بدهد، آن پسر را برای کشتن زائران امام حسین علیه السلام به راههای منتهی به کربلا بفرستند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه