بر کرانه غدیر صفحه 1283

صفحه 1283

معاویه در پایان که شدیدا

تحت تأثیر این شعر قرار گرفته بود گفت:

تو در سخن راستگو بودی. این بدره زر را بگیر.

*****

الغدیر، ج 3، ص 322.

کمیت شاعر

چون کمیت به شاعری پرداخت، نخستین شعری که گفت در وصف خاندان پیامبر بود و همیشه آن را از دیگران مخفی نگه می داشت روزی به نزد فرزدق بن غالب آمد و گفت:

ای ابا فراس تو شاعر بزرگ این سرزمین هستی و من برادرزاده تو کمیت اسدی هستم. من شعری گفته ام دوست دارم آن را بر تو عرضه کنم، اگر خوب بود، اجازه نشر آن را بدهی و اگر بد است مرا به پنهان داشتنش فرمان دهی و آن شعر این است:

«شادمانم، اما این شادی از شوق سپیدتنان نیست … از پرندگان فرخنده و شومی که صبح و شام می خوانند نیز نیست … ولیکن من به صاحبان فضیلیت و پارسایی و به بهترین مردم شائقم … اینان بنی هاشم و خاندان پیغمبرند که خشنودی و خشم آن من به آنان و برای آنان است. در برابر ایشان فروتنم … من دوستدار آنانم هر چند مورد خشم و سرزنش این و آن باشم.»

فرزدق گفت:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه