بر کرانه غدیر صفحه 1298

صفحه 1298

هر کس اگر فضیلتی از علی بن ابی طالب علیه السلام برای من بگوید که درباره آن شعری نگفته باشم، این اسب و خلعت را که در تن دارم به او می بخشم. هر کس حدیثی می خواند و سید نیز اشعاری را که در آن رابطه سروده بود، می خواند. تا این که مردی حدیثی را این گونه بازگو کرد:

«روزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام خواست سوار اسب شود، لباسش را پوشید و یکی از کفش ها را نیز به پا کرد و چون خواست دیگری را بپوشد ناگهان عقابی از آسمان فرود آمد و کفش را گرفته و بالا برد و سپس انداخت. ماری سیاه از کفش بیرون آمد و گریخت و به سوراخی خزید.

آنگاه علی علیه السلام کفش را پوشید «

سید که در این رابطه شعری نسروده بود، اندکی اندیشید و سپس چنین سرود:

«هان ای قوم!

چقدر شگفت انگیز است، داستان کفش علی علیه السلام.

دشمنی از دشمنان جنگی و نادان که سخت از قصد ثواب به دور بود، رو به کفش علی علیه السلام آورد و در آن خزید، تا پای علی علیه السلام به دندان بگزد … «سید پس از خواندن این اشعار، اسب و خلعت و هر چه که داشت به آن مرد بخشید.

*****

الغدیر، ج 4، ص 94.

وفات سید حمیری

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه