بر کرانه غدیر صفحه 1299

صفحه 1299

در هنگام مرگ، سید به غلامش گفت:

هنگامی که من فوت کردم به انجمن بصریان می روی و آنان را از مرگ من آگاه می کنی سپس به کوفیان اطلاع می دهی و این شعر من را برای آنان بخوان:

«ای مردم کوفه!

من به شما مهر می ورزم. برای آن که شما او و حتی مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را دوست می دارید …

علی علیه السلام است پیشوایی که امید ر هایی از آتش سوزانی که بر دشمنان شعله ور است به اوست …»

مرا در پارچه ای سفید و بی درنگ و کم بها کفن کنید و ناصبیان نیز جنازه مرا تشییع نکنند.

زیرا اینها بدترین از میان زنان و مردمانند. امید است خداوند مرا به رحمت خود ستایش و از دوزخ نجات دهد.

هنگامی که کوفیان به بالین سید حاضر شدند سید به سختی افسوس می خورد و آه می کشید و چهره اش چون قیر سیاه شده بود، و سخن نمی گفت:

تا آنگاه که به هوش آمد.

با دیدن چهره سیاه او «شیعیان اندوهناک و ناصبیانی که حاضر بودند، خوشحال شدند، سید چشمانش را گشود و به جانب قبله سمت نجف اشرف نگاه کرد و گفت:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه