بر کرانه غدیر صفحه 1325

صفحه 1325

بانوی مسلمانی به نام غانمه در مکه زندگی می کرد. او شنید که معاویه و عمرو بن عاص به بنی هاشم دشنام می دهند.

گفت:

ای گروه قریش!

به خدا معاویه امیرالمؤمنین نیست. او دشمن خدا و رسولش است.

نزد او خواهم رفت و او را شرمنده و خوار خواهم ساخت. نماینده معاویه این جریان را به معاویه نوشت. همین که معاویه مطلع شد که غانمه به او نزدیک شده، امر کرد محلی را به عنوان مهمانخانه پاکیزه و مفروش نمودند، یزید به همراه جمعی به استقبال او رفتند. غانمه یزید را نمی شناخت. لذا سؤال کرد تو کیستی؟ خداوند تو را حفظ کند.

گفت:

من یزید پسر معاویه هستم. خدا تو را باقی نگذارد ای ناقص! تو در خور پذیرایی از مهمان نیستی. رنگ یزید از این اهانت دگرگون شد.

روز بعد معاویه به نزد غانمه رفت و به او سلام کرد.

غانمه گفت:

سلام بر اهل ایمان و خواری و هلاکت به ناسپاسان. سپس گفت:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه