بر کرانه غدیر صفحه 1481

صفحه 1481

الغدیر، ج 11، ص 180.

پرده گناهان

روزی زنی پیش عمر آمد و گفت:

ای خلیفه!

من کودکی را پیدا کردم و با کیسه ای بود که در آن صد دینار بود.

پس من آن را برداشته و برای آن کودک دایه گرفتم. بعدها می دیدم که چهار زن می آیند و آن طفل را می بوسند و نوازش می کنند و من نمی دانم که کدام یک از آنها مادر واقعی آن کودک هستند.

عمر گفت:

ای زن هر گاه آن چهار زن آمدند،

به من خبر بده، تا من آنها را احضار کرده و ماجرا را کشف کنم.

پس آن زن این کار را کرد و آن چهار زن را به عمر معرفی کرد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه