بر کرانه غدیر صفحه 1485

صفحه 1485

مرا دوست و همکاری بود که در میان شتران او آب و شیر بود. ولی در میان شتران من نه آب بود و گفت:

اگر می خواهی آب بخوری، باید خود را در اختیار من بگذاری.

من تا سه مرتبه امتناع کردم ولی دیگر طاقت نداشتم و ترسیدم که از تشنگی بمیرم، بنابراین ناچار شدم که خود را در اختیار او بگذارم.

پس از شنیدن این جملات حضرت فرمودند:

الله اکبر کسی که مضطر و بیچاره باشد، نه سرکشی است و نه دشمن و گناهی بر او نیست.

به درستی که خداوند بخشنده و مهربان است.

*****

الغدیر، ج 11، ص 236.

دستور ناآگاهانه خلیفه

زنی را آوردند نزد عمر که آبستن بود. او اقرار کرد که زنا داده است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه