بر کرانه غدیر صفحه 1499

صفحه 1499

الغدیر، ج 11، ص 206.

داستان هایی از زندگانی خلفا

آوازخوانی

عبدالله پسر عباس می گوید:

یک بار در روزگار حکومت عمر ما به همراه او عده دیگری از مهاجرین و انصار عازم سفر حج شدیم.

عمر در طول راه شروع کرد به خواندن قسمتی از یک ترانه با آواز. مردی از مردمان عراق که همراهمان بود، گفت:

ای خلیفه!

کسانی جز تو باید به این کار مشغول باشند، نه تو، از شما بعید است که این کار سخیف را انجام بدهید.

عمر که بسیار شرمزده شده بود، بر پشت شترش زد و از دیگر شترسواران جدا شد. حال با این سابقه درخشان چگونه می توان داستان هایی را قبول کرد که عمر، آوازخوانان را می ترسانده و

آنان جرأت این کار را نداشته اند در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را چیزی نمی گفته.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه