بر کرانه غدیر صفحه 1528

صفحه 1528

الغدیر، ج 9، ص 288.

ماجرای مردی عادی با عمر

عمر بن خطاب به همراه تعدادی از یارانش عازم مکه بود. در منطقه ای، شیخی از او یاری خواست و او نیز به او کمک کرد و بین آنها صحبت هایی رد و بدل شد.

پس از آن ماجرا عمر به مکه رفت و در بازگشت از مکه وقتی که به همان مکان رسید، از حال آن مرد جویا شد. به او گفتند:

که او مرده است.

عمر با شنیدن این خبر، بسیار ناراحت شد و به سوی قبر آن فرد دوید.

کنار قبرش ایستاد و بر او درود فرستاد و نماز خواند. قبر را در آغوش گرفت

و گریه کرد.

پس وقتی که برای مثل عمر جایز باشد که کنار قبر مردی عادی بایستد و آن را در آغوش بگیرد و گریه کند، پس چه چیز امت اسلام را از ایستادن کنار قبر رسول خدا و در آغوش گرفتن آن و بوسیدن آن باز می دارد؟

*****

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه