بر کرانه غدیر صفحه 1608

صفحه 1608

*****

الغدیر، ج 10، ص 128.

داستانهای متفرقه تاریخی

قصاص قاتل

عبیدالله پسر عمر می گوید:

چند روز قبل از کشته شدن پدرم، هرمزان را دیدم که با جخینه و ابولؤلؤ پنهانی صحبت می کرد. آنها هنگامی که مرا دیدند، برخاستند و ناگهان دشنه ای دو سر از میان آنها به زمین افتاد، من تعجب کردم ولی چیزی نگفتم و از کنار آنها گذشتم، پس از این که پدرم کشته شد، من شمشیرم را گرفته و به سراغ هرمزان رفتم او را از پای در آوردم و خواهر کوچک ابولولو جخینه را نیز کشتم و می خواستم همه برده های مدینه را بکشم که مانع شدند، وقتی که عثمان روی کار آمد، مردم گفتند، که ای عثمان! قصاص خون هرمزان بی گناه را باید بگیری، و عثمان گفت من گناه قاتل او می گذرم و این در حالی بود که همه مردم و صحابه بزرگ خواهان این بودند که به این ماجرا رسیدگی شود و خون بی گناهان پایمال

نشود.

*****

الغدیر، ج 15، ص 217.

غصه رسوایی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه