بر کرانه غدیر صفحه 1618

صفحه 1618

که من غریبم. به من کمکی کن. عرابه با تأسف فراوان گفت:

آه به خدا سوگند، شبی را به روز و روزی را به شب نیاورده ام که از مال عرابه چیز در راه حقوق حاجتمندان غیر از این دو برده باقی گذارده باشم، تو این دو بنده را از من بگیر و رفع حاجت کن. آن گاه خود به طرف دیوار رفت تا به کمک دیوار به حرکت خود ادامه دهد. آن مرد به همراه او برده به نزد دوستانش برگشت.

این موضوع به گوش مردم رسید و همگی به اتفاق آراء تصدیق کردند که سخی ترین این سه نفر عرابه اوسی است زیرا او هر

چه داشته بخشیده است.

*****

الغدیر، ج 3، ص 152.

نصیحت پدر

پس از شهادت ملک صالح، فرزندش ملک عادل به وزارت رسید و پدر وصیت کرده بود که در اوضاع وزارتخانه، خصوصا نسبت به یکی از وزیرانش به نام شاور، تبدیل و تغییری انجام ندهد. چون از عصیان و شورش آنان در امان نخواهد بود.

اما نزدیکان ملک عادل او را وادار کردند که شاور را معزول کند و یکی از دوستانش را به این منصب بگمارد.

عادل حکم عزل او را صادر کرده و ارسال داشت. شاور سپاه بزرگی را تدارک دید و به سوی قاهره حمله کرد. روز یکشنبه، بیست و دوم محرم سال 558 وارد قاهره شد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه