بر کرانه غدیر صفحه 1632

صفحه 1632

پس از مدتی او را دیدم. در مورد افشای این راز مرا سرزنش کرد و گفت:

به این وسیله مرا مشهور کردی. دوست نداشتم این راز من برملا شود. بعد از این تو را به حقی که بر تو دارم، سوگند می دهم که چنین نکنی.

*****

الغدیر، ج 9، ص 55.

طلب مغفرت

ابوعمرو بن علوان می گوید:

روزی به خاطر حاجتی به بازار رفتم، جنازه ای را دیدم. دنبالش به راه افتادم. تا بر آن نماز بخوانم و مانده تا مرده را دفن کردند. در این هنگام بدون تعمد چشمم به زن روبازی افتاد، میل کردم که او را همچنان نگاه کنم، اما منصرف شدم و استغفار کردم بعد با خودم گفتم که به دیدن شیخ بزرگ جنید بروم. به سوی بغداد حرکت کردم.

هنگامی که نزدیک حجره اش رسیدم و در زدم، به من گفت:

ای ابوعمرو داخل شو، در رحبه گناه می کنی و ما در بغداد برایت طلب مغفرت می نمائیم.

*****

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه