بر کرانه غدیر صفحه 1635

صفحه 1635

*****

الغدیر، ج 9، ص 49.

بشر حافی

یکی از تجار بغداد می گوید:

روزی بعد از پایان نماز جمعه، بشر حافی را دیدم که با سرعت از مسجد خارج می شد با خود گفتم این مرد زاهد و عارف را ببین که حاضر نیست اندکی در مسجد توقف و به عبادت مشغول شود. آنگاه تعقیبش کردم. او به نانوایی رفت و نانی خرید. آنگاه به کبابی رفته و کباب خرید و سپس مقداری حلوا خرید. با خود گفتم:

این زاهد را ببین که چه ها می خواهد بخورد؟

او راه بیابان را در پیش گرفت. با خود گفتم:

به طور حتم او می خواهد در کنار سبزه زاری غذا بخورد. به تعقیبش ادامه دادم. او تا عصر راه می رفت و من دنبالش بودم.

بالاخره در قریه ای ایستاد. داخل مسجد آن شد. داخل مسجد مریضی بستری بود. بالای سرش نشست و آن غذا را لقمه لقمه به دهانش می گذاشت.

از این فرصت استفاده کرده و به گردش در آنجا پرداختم. وقتی برگشتم، دیدم بشر حافی نیست.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه