حقیقتی برگونه تاریخ صفحه 21

صفحه 21

بار دیگر در لحظات پایانی غدیرخم معجزه ای

اتفاق می افتد و واقعه غدیر را ماندنی تر می کند.

شخصی بنام (حارث بن نعمان فهری ) دوان دوان خود را به خیمه پیامبر رساند و به حضرت عرض کرد: ای محمد! تو ما را امر کردی که شهادت به یکتایی خدا و رسالت تو بدهیم ؛ ما از تو پذیرفتیم . تو ما را امر کردی که روزی پنج بار نماز بخوانیم ؛ خواندیم . ماه رمضان روزه بگیریم ؛ گرفتیم . خانه خدا را زیارت بکنیم ؛ انجام دادیم . مال خود را با دادن خمس و زکات پاک کنیم ؛ همه اینها را از تو قبول کردیم . به این اکتفا نکردی ، تا آخر دست پسر عمویت را گرفتی او را بر همه ما برتری دادی و امیر ما کردی ! آیا بگو ببینم این از طرف خدا بود یا از جانب خودت !!

رسول اکرم در حالی که صورتش سرخ شده بود و یارانش از اسائه ادب او در دل می خروشیدند، فرمود:

سوگند به خدایی که جز او معبودی نیست ، این امر از طرف خدا بوده است .

در این هنگام (حارث ) برخاست و با غضب از نزد پیامبر بیرون رفت ؛ در حالی با خود می گفت ؛ خدایا اگر آنچه که محمد می گوید حق است ، پس سنگی از آسمان بفرست و یا عذابی بر ما نازل کن !

پس هنوز حارث به شتر خود نرسیده بود که سنگ کوچکی از آسمان فرود آمد و از پشتش خارج شد(34) و در مقابل دیده دوست و دشمن به هلاکت رسید. بدین وسیله باز هم واقعه ای ماندنی بر کرانه

غدیر ثبت گردید. در اینجا بود که جبرئیل نازل شد و این آیه را برای پیامبر تلاوت کرد:

درخواست کننده ای درخواست عذابی کرد که واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و باز دارنده ای ندارد، از جانب خدای صاحب درجات است .(35)

کم کم هنگام وقت نماز مغرب فرا رسید. مؤ ذن اذان گفت . پیامبر همراه با جمعیت کاروان ها نماز مغرب و عشا را پیوسته و در یک زمان با هم بجا آوردند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه