در ساحل غدیر صفحه 108

صفحه 108

چو کبوتر دلم شد به هوای تو هوایی

نه ز موج بحر ترسم نه ز انقلاب دریا

به سفینه ای نشستم که در او تو ناخدایی

چو ندای فقر و فخری بشنیدم از پیمبر

ندهم به سلطنت دولت فقر و بینوایی

به همه دیار رفتم ز همه نشان گرفتم

نه کس از توام نشان داد و نگفت از کجایی

ز کست نشان چه جویم که تو در میان جانی

ز دلم سراغ گیرم که تو با دل آشنایی

خم غدیر حیدری

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه